مجله اینترنتی انعکاس
مطالب جذاب وخواندنی وب

طنز؛ روزنامه‌نگارها جمع می‌شوند یا کم می‌شوند؟

(برای این‌که بدآموزی نداشته باشد) یک تکه‌چوب شور گوشه لبش گذاشت، کبریت زد و گفت: آه حواسم نبود چوب شوره. چوب شور را به گوشه‌ای انداخت و گفت: نمایشگاه مطبوعات کی شروع میشه؟ گفتم: شنبه. گفت: چه فایده؟ آدم یاد تجمع پیرمردا تو پارک می‌افته. گفتم: چطور؟ گفت: یه‌سری میشینن ثابت می‌کنن خودشون از همه بدبخت‌ترن. گفتم: نه این‌طور نیست. گفت: چرا… همین‌طوره. یه جایی بودم کل‌کل بین روزنامه‌نگارا بود. هرکی می‌اومد لاف می‌زد که من قوی‌ترم. اولی اومد گفت: من ٣٠‌سال ممنوع‌القلم بودم. رو دست من روزنامه‌نگار نمیاد. دومی اومد گفت: این‌که چیزی نیست من ٢٠‌سال حبس کشیدم. سومی اومد و گفت: من از سه‌سالگی حبس بودم. ٦بار تبعید شدم. دو سه‌بار هم برام اعدام بریدن که تو سردخونه زنده شدم. یهو همه افتادن و بوسه برخاک پایش زدن و گفتن: بحق که شاخ‌ترین ما تویی. بعد یکی‌شون پرسید: استاد، شما در این سال‌ها بیشتر با کی کار می‌کردین؟ شاخ روزنامه‌نگاری گفت: بیشتر با تیزی کار می‌کردم. آخر معلوم شد طرف اصلا روزنامه‌نگار نبوده. یه «نادر خلاف» نامی بوده.

گفتم: اگه مهملاتت تموم شد، باید بگم نمایشگاه مطبوعات محلی برای دیدار مستقیم مخاطبان با نویسندگان و روزنامه‌نگاران محبوبشون هم هست. پخ زد زیر خنده. گفتم: زهرمار. گفت: نه واقعا خیلی قشنگ گفتی… دیدار مستقیم مخاطبان با روزنامه‌نگاران!‌ هاهاها… گفتم: کجاش خنده داره؟ گفت: بابا الان شبکه‌های اجتماعی ظهورکردن. مثل ٢٠‌سال قبل نیست که طرف از اون سر کشور بیاد تهران با دیدن نویسنده محبوبش به گریه بیفته. الان همین مخاطبانی که میگی، نصف شبا میرن به نویسنده هه دایرکت میدن: سلام خوبی؟ بیداری؟ چی پوشیدی؟ اونم جواب میده «درود برشما. شلوارک باب‌اسفنجی با زیرپوش آبی. موفق باشید.» گفتم: همه که این‌جوری نیستن. تازه نمایشگاه مطبوعات باعث میشه مسئولان بدونن روزنامه‌نگارها هستن و ایستاده آن. گفت: دقیقا. میان و جلو روزنامه‌نگارا میگن مطبوعات رکن چهارم دموکراسی، مهم‌ترین ابزار مبارزه با فساد و تنها امید کشور برای شفافیت و صداقت و فولان و بهمان هستند. بعد میرن پشت بنرها هرِهِر می‌خندن.

 گفتم: خب… این همه غرغر واسه چیه؟ چشم نداری ببینی یه بار در ‌سال اصحاب رسانه دور هم جمع میشن؟ گفت: من کی باشم که بگم جمع نشن. جمع بشن آقا، فقط تجربه نشون داده هر وقت جمع شدن، کم شدن. گفتم: چی؟ گفت: هیچی. خودت چطوری؟ گفتم: خوبم. دارم میرم نمایشگاه مطبوعات! گفت: سر راه یه چوب شور و کبریت هم واسه من بخر.

گفتم: همین شما مطبوعات رو به فساد کشیدین. گفت: من!؟؟؟ گفتم: آره دیگه… همش سیگار، دود، دخانیات… با سر تأکید کرد و گناه خود را به همراه مشکلات موجود بر سر راه مطبوعات پذیرفت و قول داد هرچه سریع‌تر با اقرار به خطاهای خود مشکلات را حل کند.

منبع :  روزنامه شهروند

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.