در اینبخش اس ام اس و متن شهادت امام حسن مجتبی رابه همراه عکسهایی بهمین مناسبت جمع آوری کرده ایم. امام حسن مجتبی فرزند اول و پسر بزرگ حضرت علی بوده اند. امروز همچنین حکایت هایی از این امام بزرگوار را نیز بـه همراه هم مرور میکنیم، این داستان حاوی نکات اخلاقی و همچنین راهنمای بسیار خوبی برای الگو گرفتن از ائمه اطهار هستند، با مجله راگا همراه باشید.
متن و اس ام اس شهادت امام حسن مجتبی
پای طشت جفا خون بباری
در گلویت جگر پاره داری
روز تارم چو شب شد حسن جان
دل دلم تاب و تب شد حسن جان
زینبت جان بـه لب شد حسن جان
**********
همچو تـو از مدینه دل سیرم
کرده غمهـای این مردم پیرم
چون که درکوچه یاری ام کردی
آمدم تا سرت دامن گیرم
زجا برخیز کـه مهمانم
مزن ناله پریشانم
بیا مادر حسن جانم
**********
پاره هـای جگرت بغض تـو را فاش نمود
قاتلت غیر همان کوچۀ تاریک نبود
وسط کوچۀ غم پیش دو چشمان ترت
ضرب سیلیه عدو چید همه ی بالوپرت
درد آن کوچه و شب بغض شبانگاهت شد
قوت هرروز و شبت اشک غم و آهت شد
**********
غربت خانۀ تـو از همه ی دنیا سر بود
چشم عالم زغریبی تـو هردم تر بود
تا کـه آن طشت پر از خون تورا خواهر دید
بیهوا از ته دل آه غریبانه کشید
طشت دیگر بـه خدا قلب جهان را خون کرد
زینب از دیدن آن دیدۀ خود جیحون کرد
**********
بوی بقیع می وزد امشب بـه جان مـا
صد یاکریم آمده در آسمان مـا
بوی بقیع می وزد و گریه میکنیم
امشب چـه کس قدم زده در دیدگان مـا
**********
دراین عزا مگر کـه شده میزبان مـا
امشب مگر کـه صاحب این روضه آمده
آتش گرفته اسـت چنین استخوان مـا
امشب نگفته حاجت خودرا گرفته ام
آری کریم آمده این جا میان مـا
**********
یه حال مضطر داره
دو چشمای تر داره
میون خونهـای لب
نوای مادر داره
طشتی برابر داره
نگا بـه خواهر داره
حسین کنارش اومد
رو دامنش سرداره
**********
میگه اگر بیمارم غریبم و بی یارم
حسین کنارم هستی منم برادر دارم
ولی تـو تنها می شی اسیر غم ها می شی
بین یه لشگر دشمن کشتۀ اعدا می شی
**********
ای بهارم خزان در بر داری
از چـه رو بر زمین سربگذاری
بین بستر تـو با چشم گریان
طشت خونین چرا در بر داری
زلبها خون بباری تـو
چـه بی صبر و قراری تـو
مگر مادر نداری تـو
**********
سم آخر بـه جسم تـو کاری ست
مادرت را ببین غرق زاری ست
تـو صبور همان کوچه بودی
پیش مادر چرا اشکت جاری ست
نگاهی بیاثر داری
گلم اشک بصر داری
بـه بر طشت و جگر داری
عکس نوشته های شهادت امام حسن مجتبی «ع»
جمله های زیبا برای شهادت امام حسن مجتبی «ع»
ای برادر چرا این چنینی؟
پیش چشمم تـو نقش زمینی؟
از چـه رو بین حجره نشستی
بر مـن و طشت و خون دیده بستی
همچو مادر تـو قامت شکستی
واویلا واویلا حسن غریب فاطمه
**********
دیدۀ قاسمت بیقرار اسـت
قلب پاک حسین غصه دار اسـت
غم بـه چشمان بی تابت آمد
ماتم کربلا یادت آمد
تا ابالفضل بـه دیدارت آمد
حسن غریب فاطمه
**********
امام حسن اومدم امشب غریبیت و بخرم
یه طشت خون بجای زینب تـو حجره ات ببرم
دلم اومده با این که بده تـو روضۀ کوچه بمیره
با چشم ترش خون جگرش برات بقیع رو بگیره
**********
دلم میخواد تـو بقیع ذکر امام حسن بگیرم
اگر کـه قسمت مـن باشه ایوون طلات بمیرم
شرارۀ قبر بی حرمت دلا رو گرفته نشونه
نذار کـه غم ضریحت آقا، تـو سینۀ شیعه بمونه
**********
گشته انس و ملک سینه چاکش
شد کبود از جفا جسم پاکش
تا ز لعلش چکیده ستاره
زد بـه قلب جهانی شراره
خون و طشت و جگرهای پاره
یا حسن یا حسن یابن زهرا
**********
طشت و پاره جگر یادگاری
از همان کوچه و بیقراری
خون چکد پای لبهای خسته
پیش چشمان پهلو شکسته
قاسمش در کنارش نشسته
**********
زینبش میرسد دل هراسان
شد حسین از غمش دیده گریان
او کریم اسـت و با حال زاری
بر عدویش کند بی قراری
میدهد قاتلش را فراری
**********
خون ریزد از کنج لب مـن
سم جفا شد مرحم تاب و تب مـن
وای تاب و تب مـن
در کوچهها خون کردم این دل
طشتی بیاور در برم ای زینب مـن
وای ای زینب مـن
مـن که ز دنیا بی وفایی حاصلم شد
آخر شریک زندگانی قاتلم شد
امشب بیاید در بر مـن
مادر مـن
**********
مجتبای فاطمه شد در شراره
ریزد از لعل لبش صدها ستاره
در بین حجرۀ تاریک ماتم
زینبش بر غربتش دارد نظاره
پارههـای ماه گردون
طشت خون را کرده گلگون
سید المظلوم
**********
در مدینه دم بـه دم غم حاصلش شد
کوچه و مادر چو مجروح بر دلش شد
بعد عمری خون دل خوردن بـه کوچه
بین خانه همسر او قاتلش شد
پر کشد مرد مدینه
میرود مسموم کینه
دل نوشته های زیبا برای شهادت امام حسن مجتبی
شعر کوتاه برای شهادت امام حسن مجتبی
پیش چشم خستۀ غمیده خواهر
بال و پر بشکسته افتاده بـه بستر
اشک غم ریزد بـه یاد کربلا و
ذکر لبهایش حسین جان ای برادر
طشت خون در بر بگیرد
تا دگر زینب نبیند
**********
بین هیئت یه صدای آشنا داره می آد
فاطمه با نالۀ واغربتا داره می آد
صاحب روضۀ آقامون حسن مادرشه
حضرت ام الحسن، خیر النساء داره میآد
**********
برای مجلس حسن صاحب عزا داره میآد
مادری قد خمیده از کربلا داره میآد
همگی ناله کنید بـه پیش چشم مادرش
زائر قبر حسین سر جدا داره می آد
**********
بـه دلای هیئتی شور و نوا داره می آد
از سفرگریه کن خون خدا داره می آد
مادری غم زده از کرب و بلا قتل حسین
پای روضۀ جگر طشت جفا داره می آد
**********
بوی یاس و لاله بوی نینوا داره می آد
فاطمه با قد خم تـو هیئتا داره می آد
مـن کی ام روضه بخونم پیش چشم فاطمه
وقتی روضه خون داغ کوچه ها داره می آد
**********
دل محزونه داره میخونه
بـه یاد مادر چشام بارونه
داغ عجیبی رو قلبم نشسته
راه گلومو یه بغض کـه بسته
شهر مدینه دلم رو شکسته
**********
خودم دیدم
تـو کوچه راه مادرم رو سد کرد
خودم دیدم
زخم زبون حال و روزش رو بد کرد
خودم دیدم،
چـادر مـادر منـو لگد کـرد
وای حسن جان
**********
با قلبی خـون نـدارم سامـون
تا دیدم سوختی شدم نیمه جوون
خوب شد کـه زینب تـو کوچه نبوده
حالا کـه می بینه چهره ت کبـوده
می پرسه مادر گناهت چی بوده!؟
مادر مـن، تـو با صورت خوردی زمین واویلا
مادر مـن تـو کوچه پیر شدم ببین واویلا
مادر مـن چـه زود شدی خونه نشین واویلا
**********
غریب بن غریب
در خانه غریب و خارج از خانه غریب
ایجان بفدای تـو غریب بن غریب
رنجیده زخصم و بعض یاران گشتی
ستمدیده زمانه بودی ومرد شکیب
مسموم شدی بدست همسر افسوس
نفرین بـه بنی امیه اصحاب فریب
**********
زینب چو بدید پارههـای جگرت
نالید مصیبت نوام گشت نصیب
ای زینت دوش مصطفی در جنت
مادر بـه عزای تـو زکف داد شکیب
بردند کنارجد خود دفن شوی
اصحاب جمل زدند نعشت آسیب
اس ام اس های شهادت امام حسن مجتبی «ع»
حکایت از امام حسن مجتبی
در خاک بقیع پیکر آرام گرفت
سوزد دل شیعه از برای تـو حبیب
امید خدا حرم برایت سازیم
شب می گذرد زمان صبح اسـت قریب
حکایت هایی از امام حسن:
زمانی امام حسین علیه السلام و عبدالله بن جعفر در تنگدستی واقع شده بودند. امام حسن علیه السلام یکی از روزهای ماه را نام برد و فرمود در آن روز از طرف معاویه هدایایی بـه آنان خواهد رسید. درست در همان روز فرستاده معاویه هدایایی برای آنان آورد. همچنین روزی امام حسن بـه افراد خانواده اش فرمود:«مـن با سم شهید میشوم.» پرسیدند:«چـه کسی تـو را مسموم می سازد؟»
متن شهادت امام حسن مجتبی
فرمود:«یکی از زنان یا کنیزانم.» گفتند:«از خود دورش کن، و از خانه ات خارجش ساز. فرمود مگر قضای الهی قابل تغییر اسـت؟ اگر وی را از خود دور کنم، بازهم کشته شدن مـن بـه دست اوست، زیرا تقدیر الهی چنین رقم خورده اسـت.» چیزی نگذشت کـه جعده، همسر امام، بـه دستور معاویه، امام رابا سمی کـه در شیر ریخته بود، بـه شهادت رساند.
الگوی بزرگواری
روزی یکی از مردم شام وارد مدینه شد و دید امام حسن علیه السلام بر اسبی سوار اسـت، شروع کرد وی را مورد نفرین قرار دهد اما امام علیه السلام چیزی بـه او نگفت. وقتی بدگوئی او بـه اتمام رسید آن حضرت جلو رفت و بر او درود کرد و خندید و فرمود: ای پیرمرد گمان می کنم در این جا غریب باشی و شاید اشتباه گرفته ای. اگر از انچه گفتی طلب عفو کنی تـو را می بخشیم.
و اگر از مـا در خواستی داشته باشی عطا خواهیم کرد، اگر راهنمائی بخواهی تـو را راهنمائی می کنیم و اگر کاری داشته باشی برای تـو انجام میدهیم، اگر گرسنه باشی تـو را سیر خواهیم کرد و اگر برهنه باشی تـو را خواهیم پوشاند، اگر نیازمند باشی تـو را غنی می کنیم و اگر مسکن بخواهی تـو راجای خواهیم داد، اگر هر حاجتی داری بر آورده می کنیم و اگر مسافری بـه سوی مـا بیا و اثاث خودرا نزد مـا بگذار و مهمان مـا باش تا وقت رفتن انها رابه تـو باز می گردانیم زیرا مـا جای وسیع و مال فراوان داریم.
وقتی آن مرد این سخنان امام علیه السلام را شنید گریه کرد و گفت: شهادت میدهم که تـو خلیفه خدا در زمین او هستی خدا بهتر میداند که رسالتش را در چـه کسی قرار دهد تا بحال تـو و پدرت مبغوضترین خلق خدا در نزد مـن بودید اما هم اکنون تـو بهترین خلق خدا نزد مـن می باشی و اثاث و لوازم خود رابه منزل آن حضرت برد و تا زمانی که درمدینه بود مهمان آن حضرت بودو از معتقدان بـه محبت او گردید.
لباس زیبا برای نماز
گویند هنگامی که امام حسن مجتبی علیه السّلام برای نماز آماده می شد، بهترین لباس هـای خودرا میپوشید. ازآن حضرت پرسیدند: چرا بهترین لباس هـای خودرا میپوشید؟ امام علیه السّلام در پاسخ فرمود: همانا خداوند زیباست و زیبایی را دوست می دارد، پس مـن نیز لباس زیبا برای راز و نیاز با پروردگارم میپوشم.
پاسخ محکم بـه معاویه
زمان خلافت معاویه بود، او با دسیسه هـای گوناگون بر مناطق اسلامی مسلط شده بود، اینگونه که خودرا بیحریف میدانست «چرا که حضرت علی «علیه السلام» بـه شهادت رسیده بودو امام حسن «علیه السلام» را نیز بـه انزوای تحمیلی در مدینه کشانده بودند». معاویه سفری بـه حجاز کرد، دراین سفر بـه مدینه وارد شد، ودر مسجد در بین جمعیت بـه منبر رفت و سخنرانی کرد.
متن برای شهادت امام حسن مجتبی + عکس های شهادت امام حسن مجتبی
دراین سخنرانی بـه ناسزاگوئی و دهن کجی بـه مقام مقدس علی «علیه السلام» پرداخت. امام حسن «علیه السلام» در بین سخنرانی معاویه، برخاست و پس از حمد و ثنا فرمود: خداوند هیچ پیامبری رابه پیامبری مبعوث نکرد مگر اینکه در دودمان او وصی قرار داد، و هیچ پیامبری نبود مگر اینکه دشمنی از مجرمین داشت، و بی گمان علی «علیه السلام» وصی رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» بود.
و مـن پسر همین علی «علیه السلام» هستم، اما تـو «ای معاویه» پسر صخر هستی، جد تـو حرب اسـت ولی جد مـن رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» اسـت، مادر تـو هند اسـت و مادر مـن حضرت فاطمه «علیه السلام» اسـت، جدّه مـن حضرت خدیجه «علیه السلام» اسـت، و جدّه تـو نثیله اسـت «با توجه بـه اینکه هند و نثیله بـه ناپاکی معروف بودند». معاویه سرافکنده شد و سخن خودرا دیگر ادامه نداد و از منبر پائین آمد
شیعه حقیقی
مردی بـه امام حسن علیه السلام گفت: مـن از شیعیان شـما هستم. امام علیه السلام فرمود: ای بنده خدا اگر فرمانبردار امر و نهی مـا هستی راست می گوئی و اگر اینگونه نیستی با ادعای مقام بلند تشیع که ازآن بهره مند نیستی برگناهان خود نیفزا و بـه نگو مـن از شیعیان شـما هستم. بلکه بگو مـن از دوستداران شـما و دشمن دشمنان شـما هستم و تـو در نیکی و بسوی نیکی هستی.
شفاعت دو کودک
عصر رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» بود، حسن و حسین «علیه السلام» کودک بودند شخصی گناهی کرد و از شرم آن گناه، مدتی مخفی شد و نزد رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» نمی آمد تا اینکه آن شخص، حسن و حسین «علیه السلام» را دید، آن دو را بر دوش خود سوار کرد و با همان حال بـه حضور رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» آمد و عرض کرد:
مـن گنهکارم، در پناه خدا، و این دو آقازاده بـه حضور شـما آمده ام تا مرا ببخشید رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» وقتی که آن منظره را دید، آنچنان خندید که دستش را بر دهانش گذاشت، سپس بـه آن مرد گنه کار فرمود: برو جانم تـو آزاد هستی آنگاه بـه حسن و حسین فرمود: آن شخص در مورد عفو گناه خود، شـما را شفیع قرار داد.
داوری امام حسن «علیه السلام»
عصر خلافت امام علی «علیه السلام» بود، قصابی را که چاقوی خون آلود در دست داشت، در خرابه ای دیدند ودر کنار او جنازه خون آلود شخصی افتاده بود، قرائن نشان می داد که کشنده او همین قصاب اسـت، وی را دستگیر کرده و بـه حضور امام علی «علیه السلام» آوردند. امام علی «علیه السلام» بـه قصاب گفت: در مورد کشته شدن آن مرد، چـه نظر داری ؟ قصاب گفت: مـن وی را کشته ام.
اس ام اس و متن شهادت امام حسن مجتبی + عکس و اشعار کوتاه برای امام حسن «ع»
امام بر اساس ظاهر جریان، و اقرار قصاب، دستور داد تا قصاب را ببرند و بعنوان قصاص، اعدام کنند. دراین حال که مامورین، وی را بـه قتلگاه می بردند، قاتل حقیقی با شتاب بـه دنبال ماءمورین دوید و بـه انها گفت: عجله نکنید و این قصاب رابه حضور امام علی «علیه السلام» بازگردانید. ماءمورین وی را بـه حضور علی ” علیه السلام ” باز گرداندند، قاتل حقیقی بـه حضور علی ــ علیه السلام ــ آمد و گفت:
ای امیر مؤمنان ! قسم بـه خدا، قاتل آن شخص این قصاب نیست، بلکه وی را مـن کشته ام. امام بـه قصاب فرمود: چـه موجب شد که تو اعتراف نمودی مـن وی را کشته ام ؟ قصاب گفت: مـن در یک بن بستی قرار گرفتم که غیر از این چاره ای نداشتم، زیرا افرادی مانند این ماءمورین، مرا کنار جنازه بخون آغشته با چاقوی خون آلود بدست دیدند، همه ی چیز بیانگر آن بود که مـن وی را کشته ام.
از کتک خوردن ترسیدم و اقرار نمودم که مـن کشته ام، ولی حقیقت این اسـت که مـن گوسفندی را نزدیک آن خرابه کشتم، سپس ادرار بر مـن فشار آورد، در همان حال که چاقوی خون آلود در دستم بود، بـه آن خرابه برای تخلّی رفتم، جنازه بخون آغشته آن مقتول را در آنجا دیدم، در حالی که دهشت زده شده بودم، برخاستم، در همین هنگام این گروه بـه سر رسیدند و مرا بعنوان قاتل دستگیر نمودند.
امیرمؤمنان علی «علیه السلام» فرمود: این قصاب و این شخص که خودرا قاتل معرفی می کند رابه حضور امام حسن «علیه السلام» ببرید تا او قضاوت نماید. مامورین آن ها را نزد امام حسن «علیه السلام» آوردند و جریان رابه عرض رساندند. امام حسن (علیه السلام) فرمود: بـه امیر مؤمنان علی – علیه السلام – عرض کنید، اگر این مرد قاتل، آن شخص را کشته اسـت، در عوض جان قصاب را حفظ نموده اسـت.
و هر کس انسانی را از مرگ نجات دهد چنان اسـت که گوئی همه ی مردم را نجات بخشیده است – مائده ۳۲٫آنگاه هم قاتل و هم آن قصاب را آزاد نمود و دیه مقتول را از بیتالمال بـه ورثه او عطا فرمود.بـه این ترتیب ارفاق وتشویق اسلام شامل حال آن قاتل شد که مردانگی کرد و موجب نجات یک نفر بیگناه گردید و با این کار جوانمردانهاش تا حدود زیادی گناه خودرا جبران نمود.