نیکلای گوگول و هر آنچه که باید از زندگی و آثارش بدانید

تیم مطالعاتی تیموری: تاریخ نویسندگی، فراز و نشیب‌های فراوانی را پشت سر گذاشته است. در پس فراز و فرود این دشت عظیم، نام‌هایی نهفته است که هر کدام برگی از هویت و شناسنامه‌ی نویسندگی در سر تا سر جهان را رقم زنده اند. مطالعه‌ی تاریخ زندگانی آنان و سیری در احوالات و آثار آن‌ها، نمایی هر چند کوتاه و گذرا، اما عمیق و قابل تامل به ما هدیه می‌کند. در دل هر یک از کلمات آنان، گنجینه‌ای از راز‌ها و معانی نهفته است و در پیاپی سطور پربار آنان، راز‌هایی برای نویسندگان. قصد ما همگام شدن و سفر به زمانه و زندگی آنان است تا با ذهن و زبان آنان بیش از پیش آشنا شویم و از این همصحبتی‌ها خوشه‌ای چند پی توشه‌ی نویسندگی خود برداریم. در این برهه از زمان، دفتر زندگانی ” نیکلاس گوگول ”، نویسنده‌ی روس و از بزرگان ادبیات را ورق میزنیم به امید آنکه برگی چند به یادگار نصیب دوستداران خود کند.

زندگی نامه

”نیکلای واسیلیویچ گوگول” نویسنده، طنزپرداز و خالق سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روس در ۱ آوریل ۱۸۰۹ در روستایی واقع در اوکراین متولد شد. او روز‌های کودکی را در دهکده واسیلیفکا در املاک خانوادگیشان گذراند. او در ۱۸۱۸ برای مدرسه به شهرستان رفت و سپس در شهر نیژین در دبیرستان علوم عالی به تحصیل پرداخت. پس از آنکه از دبیرستان فارغ التحصیل شد جهت امرار معاش و با امید داشتن شغل دولتی راهی پترزبورگ شد، اما او فقط توانست یک کارمند عادی شود. منظومه‌ی هانس کوشل گارتن را در ۱۸۲۹ منتشر کرد، اما با استقبال خوبی رو به رو نشد و تمام کتاب‌های منتشر شده اش را خرید و سوزاند. این اتفاق ناگوار باعث دلسردی او نسبت به ادبیات شد، اما بعد از مدتی در انگیزه‌ای دوباره پیدا کرد و در سال‌های ۱۸۳۱_۱۸۳۲ داستان‌های منثور شب‌هایی در قصبه‌ی نزدیک دیانا را منتشر کرد، این اثر باعث شد الکساندر پوشکینرا او را تحسین کند.

این داستان‌ها به صورت جریانی افسانه‌ای و قصه وار زندگی بی غم و اندوه و خوش مردم را به تصویر می‌کشید و این اثر نشان دهنده‌ی عشق بسیار گوگول به زادگاهش و مردم آنجاست؛ در این اثر خبری از خنده‌های تلخ و توأم با اشک که در مجموعه بعدی داستان‌های او وجود دارد نیست. در اثر میرگورود (۱۸۳۵) گوگول زندگی پیش پا افتاده و مبتذل مردم عادی را به تصویر کشید و برای اولین بار در ادبیات روس زندگی فاقد از معنویت بود و ریشه‌های اجتماعی نمایان می‌شد. گوگول مجموعه داستان‌های پترزبورگی مانند داستان‌های دماغ، پرتره، کالسکه، بلوار نفسکی، یادداشت‌های یک دیوانه و شنل را در طی سال‌های ۱۸۴۲_۱۸۳۵ نوشت؛ در این آثار گوگول به عنوان روایتگری که عمق تضاد‌های اجتماعی را دیده و درک کرده، می‌نویسد.

او در همان زمانی که مشغول نوشتن داستان‌های پترزبورگی بود، در حال کار کردن روی نمایشنامه‌ی بازرس بود. وی در جایی نوشت:” من در بازرس عزمم را جزم کردم تا تمام پلشتی‌های روسیه را در توده‌ای گرد آورم و یکباره همه شان را به تمسخر بگیرم. ” در سال ۱۸۳۶ بازرس بر روی صفحه رفت. گروهی از آن استقبال کرده و او را تحسین کردند و گروهی دیگر گوگول را متهم به هجونویسی و افترازدن به روسیه کردند و به او عنوان ” یاغی خطرناک ” را دادند. این اتهامات و سرزنش‌ها و تحقیر‌ها اثر بدی روی نویسنده داشت و گوگول تصمیم خروج از کشور را گرفت، جایی که بتواند کتاب نفوس مرده را که نوشتنش را به تازگی آغاز کرده بود به اتمام برساند. زندگی آرام در رم و بودن در بین آثار هنری و موزه‌ها تأثیر بسیاری بر روحیه‌ی او گذاشت و در ۱۸۴۱ نفوس مرده را به پایان رساند و در روسیه منتشر کرد. در این اثر گوگول تصویر غم انگیزی از بحران اقتصادی، اجتماعی و معنوی نظام سرواژ و رعیت داری را نشان می‌دهد و در همان زمان که ماهیت درنده خوی گرایش‌های سرمایه داری در روسیه در حال پا گرفتن بود، آن‌ها را آشکار ساخت.

الکساندر هرتسن (نویسنده و اندیشمند) درباره‌ی این اثر گفته است:” این کتاب لرزه‌ای بر سراسر روسیه انداخت. ”، اما باز هم اتهامات گذشته ادامه داشتند و این بدفهمی‌ها تأثیر بسیار عمیق و بدی بر روی روحیه نویسنده داشت و او از لحاظ فکری و عقیدتی متزلزل شد. گوگول برای بیان نگرش حقیقی خود نسبت به زندگی هم هموطنان و آثارش کتاب قطعات برگزیده از نامه نگاری با دوستان را ۱۸۴۷ منتشر کرد که با واکنش‌های گوناگونی رو به رو شد. ویساریون بلینسکی (منتقد مشهور روس) برای نامه‌ای که در ادبیات روسیه به نامه گوگول مشهور است به شدت او را محکوم کرد. گوگول که فکر می‌کرد در راه خدمت به حقیقت پشتیبان‌های خود را از دست می‌دهد جهت رسیدن به آرامش و اتکای معنوی به مذهب پناه آورد.

او قصد داشت در بخش دوم نفوس مرده نوزایی روسیه و اشرافزادگان والا و دارای افکار مترقی را نمایش دهد، اما این اتفاق رخ نداد. وی در یک لحظه از سرخوردگی و دلسردی جلد دوم نفوس مرده را آتش زد و چند روز بعد در ۴ مارس ۱۸۵۲ درگذشت.

آثار

  • شب‌ها کنار دهکدهٔ دیکانکا
  • میرگرود
  • تاراس بولبا
  • آرابسک
  • بینی
  • کالسکه
  • شنل
  • روح‌های مرده
  • نمایشنامه بازرس
  • نمایشنامه عروسی
  • نمایشنامه قماربازان
  • پرتره

مروری بر آثار و اندیشه‌ها

نیکلاس گوگول را باید به جد نویسنده‌ی بی پروای نقد اجتماعی دانست. او نه تنها یک ادیب بزرگ و یک نویسنده‌ی شهیر بود، بلکه بسیار بی پرو به نقد می‌پرداخت. اگر سیری در آثار او داشته باشیم در می‌یابیم که او بر خلاف تفکرات کمونیستی روسیه، بسیار سوسیالیسم را در خود نهادینه کرده بود و از آن سخن می‌گفت. عمده آثار او در باب اختلاف طبقاتی است. او هیچگاه بر محوریت اشخاص، به انتقاد نمی‌پردازد. او در آثار خود نیز بسیار هوشیارانه مسئله‌ی نقد اجتماعی را در قالب یک درمان از ریشه عنوان می‌کند. او بار‌ها به الحان مختلف گقته است که نسخه نویسی در باب اتفاقات اجتماعی تنها برای مدتی مسکن درد‌ها خواهد شد و سپس از دل یک اتفاق دیگر دردی دو چندان بر تمامی درد‌های بشری یک اجتماع وارد می‌شود.

این بود که او همیشه به دنبال درمان ریشه‌های فقر، اختلاف طبقاتی و … بود. در باب نثر او باید به خاطره‌ای از پوشکین کفایت کرد که او می‌گوید هنگامی که برای حروفچینی اثر نیکلاس گوگول سری به حروفچین‌ها زده بودم، دیدم که حروف چین‌ها همه از خنده دل درد گرفته اند. آنگاه بود که فهمیدم نثر نیکلاس گوگول برای اجتماع خود است. این امر بدان جهت رخ داد که او طنازی قهار بود. این شیوه در نثر او، باعث شده بود که شهرت فراوانی نیزز برای او فراهم شود. در واقع مردم در قالب طنز تمامی اتفاقات حاصله از رنج‌های اجتماعی در دل آثار او می‌خواندند و با راهکار‌های طنز گونه‌ی او برای رهایی از مشکلات جامعه روبرو می‌شدند.

نیکلاس گوگول، اما بر خلاف نوشته‌های منسجم و استوارش، هیچگاه شخصیت استواری نداشت. او در یک جزر و مد احساس به سر می‌برد و هیچگاه نتوانست آنچنان که دیگران صاف و شفاف از خود سخن می‌گویند، از خود حرفی به میان آورد. در واقع هر چه از او روایت می‌شود نشان از یک تناقض آشکار میان احوالات او است. بعضی نیز این تناقض را دلیل خلاقیت‌های او برای نوشتن می‌دانند. اما هر آن چه باشد می‌توان بخشی از زندگی او را در کلام یکی از منتقدین و همچنین تحلیلگران آشنا به احوالات گوگول مطالعه کرد. آنچه در زیر می‌خوانید شرح این روایت است:

“شخصیت گوگول برای ما همچنان معمایی و پر از تناقضات است: در کنار نامه‌های به ظاهر فروتنانه و چاپلوسانه او به مادرش و دیگران‘ نامه‌های دیگری هست با لحنی آمرانه و پر از دستورات و تعلیمات که خطاب به بستگان و دوستانش نوشته شده است؛ در کنار اعتقاد افراطی او به مذهب و وحشتش گرفتار شدن به لغت ابدی‘ تاکید‌های بیش از اندازه او به مسائل پیش پا افتاده و سرخوشی و شادی دیوانه وار او به چشم می‌خورد؛ گاه به افراط روزه دار بود و گاه شکمبارگی می‌کرد؛ گاه سخت و مرتاضانه می‌نشست و کار می‌کرد و گاه بی هدف می‌چرخید و دائم در سفر و رفت و آمد بود؛ گاه خلاقیتش گل می‌کرد و پشت سرهم داستان و رمان و نمایشنامه می‌نوشت و گاه در بی حاصلی مطلق فرو می‌رفت؛ از سویی بسیار جدی و متین و دقیق بود و از سویی دیگر دروغ‌های شاخ دار می‌گفت و برای همه دردسر می‌آفرید؛ از سویی فروتن بود و خود را به افراط خوار می‌کرد و از سوی دیگر غروری تحمل ناپذیر داشت و بسیار خودخواه بود؛ از سویی در خدمت همه بود و ابراز چاکری و بندگی می‌کرد و از سویی دیگر جز به خود فکر نمی‌کرد. ”

برگرفته از کتاب ” عصر گوگول” از د. میرسکی (شخصیت گوگول)

آثارشآنچهازبایدبدانیدزندگیکهگوگولنیکلایهرو
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما