آیسی و سوت؛ از شُتُربان تا نیویورک

نه آقااسرافیل حدسش را می‌زد و نه بازاری‌های تبریز فکرش را می‌کردند. آن‌ها در انبوه دود قلیان‌ها ‏غرق شده بودند و «چای» تنها لشگر توانایی بود که می‌توانست با تَق‌تَق استکان‌ها بین قُل‌قُل مداومِ ‏قلیان‌ها فاصله بیندازد. «آیسی» و «سوت» (‏ICY and SOT‏) به قلب تبریز آمده بودند تا میعادگاه ‏بازاری‌ها را به محل گردهمایی طیف‌های مختلف بدل کنند.

انتخاب‌شان بازار شُتُربان، نرسیده به ‏کاروانسرای قدیمی، قهوه‌خانه صدساله‌ای بود که حالا آن را به‌نام صاحبش (اسرافیل) می‌شناسند. ‏‏ «آیسی» و «سوت» با دست‌هایی پُر از رنگ و استنسیل و آرزو آمده بودند. آن‌ها آن‌قدر با ‏اسپری‌هاشان بر دیوار‌های شهر آرزو کردند که مرز‌ها را از پیش پای خود برداشتند؛ و تبریز و ایران ‏صرفا نام‌هایی به‌عنوان «محل تولد» باقی ماندند.

هرچندکه سروکارِ این دوبرادر با دیوار است؛ اما مرز ‏در دایره واژگانی‌شان هیچ جایی ندارد. این‌بار دیوار مصداق جُدایی نیست. دیوار‌های «آیسی» و ‏‏ «سوت» برای ازبین بردن مرز‌ها برگزیده شده‌اند؛ دیوار‌هایی که بی‌عدالتی را به رزم فرا می‌خوانند؛ ‏از قهوه‌خانه قدیمیِ شُتُربان تا خیابان‌های بروکلین در نیویورک. ‏

‏ «آیسی و سوت» چه‌کسانی‌اند؟

یا: همه‌چیز از اِسکیت‌بُرد شروع شد

‏ «آیسی» و «سوت» دو برادر اهل تبریزند که حالا در نیویورک روزگار می‌گذرانند. آن‌ها از ‏استریت‌آرتیست‌های قدیمیِ ایران هستند. سبک کاریِ‌شان استنسیل است. این دو برادر با ‏شابلون‌های چندلایه خود از آزادی و عدالت اجتماعی سخن می‌گویند. علاقه آن‌ها به گرافیتی از ‏اِسکیت‌بُرد آغاز شده است.

یعنی «آیسی» و «سوت» عادت داشته‌اند که مدام اِسکیت بازی کنند و ‏فیلم‌های اِسکیت‌بُردینگ ببینند؛ و همین هم باعث می‌شود که در این فیلم‌ها با گرافیتی آشنا شوند. ‏‏ «آیسی» و «سوت» بهترین دوستانِ همدیگرند. آن‌ها فعالیت‌شان را از‌سال ٢٠٠٦ شروع کردند. این ‏دو استریت‌آرتیست نخستین افرادی‌اند که پرچم گرافیتی را در تبریز به‌دست گرفتند. بعد از آن‌ها نسلی ‏از هنرمندانِ خیابانیِ زبردست در تبریز شکل گرفت: ‏ILL, MAD, FRZ‏. ‏

‏ «آیسی سوت» چه‌کار می‌کنند؟

یا: دیالوگِ بی‌واسطه با مردم

برادربودن به «آیسی» و «سوت» کمک کرده که با قدرت بیشتری جلو بروند. اولویت آن‌ها برای ‏اجرای کار، بیشتر امنیت مکان و تعداد آدم‌هایی‌اند که از محل موردنظر عبور می‌کنند. با این حال، اما ‏آن‌ها مثل دیگر استریت‌آرتیست‌ها تجربه پاک‌شدن کار‌ها پس از گذشت چنددقیقه را داشته‌اند.

رویای ‏‏ «آیسی» و «سوت» این است که در همه جای دنیا کار کنند و آثار هنری‌شان را به مردم نشان دهند. ‏آن‌ها به بخشی از رویای خود دست یافته‌اند و طرفداران بسیاری در جهان دارند. «آیسی» و «سوت» ‏در کشور‌های مختلف مثل نروژ، آمریکا، آلمان، سوییس و فرانسه آثار خود را اجرا کرده‌اند. این دو ‏استریت‌آرتیست برای رسیدن به رویایشان قیدِ تحصیل را زدند و بعد از سربازی به نیویورک مهاجرت ‏کردند.

آن‌ها همراهانِ بسیاری در سراسر دنیا دارند و پشت‌سرهم تکثیر می‌شوند. حالا حتی ‏شابلون‌هایشان در جایی که حضور نداشته‌اند هم دیده می‌شود. نخستین‌باری که «آیسی» و «سوت» ‏نمایشگاهی در خارج از ایران برگزار کردند، ویزای هنری برای زندگی در آمریکا به آن‌ها اهدا شد. ‏هنر خیابانی از مردم و برای مردم است.

«آیسی» و «سوت» این گزاره را باور دارند و صحبت ‏بی‌واسطه از راه گرافیتی با مردم را پسندیده‌اند. محور بسیاری از کار‌های این دو برادرِ تبریزی، زنان، ‏کودکان و عدالت اجتماعی است. ‏

در قهوه‌خانه آقااسرافیل چه‌خبر است؟

یا: میعادگاه بازاری‌ها و روشنفکران

رَدپای «آیسی» و «سوت» هنوز در تبریز باقی‌ست. دیوارنگاریِ عظیم آن‌ها حالا در یکی از ‏قدیمی‌ترین قهوه‌خانه‌های شهر خودنمایی می‌کند. قهوه‌خانه اسرافیل سال‌هاست که میزبان سه اثر از این ‏دو برادر است. «آیسی» و «سوت» بااین‌که مدت‌هاست از تبریز رفته‌اند، اما همچنان در قهوه‌خانه ‏اسرافیل جای خود را دارند.

آن هم در لوکیشنی که میهمانی مَشتی‌های قهوه‌خانه‌ای و روشنفکران ‏کافه‌باز برپاست: یک‌طرف دود قلیان و طرف دیگر دود سیگار؛ کیپ تا کیپ پُر از آدم‌هایی‌ست که همه‌شان ‏به چهاردیواریِ اسرافیل دل بسته‌اند؛ جایی با صدسال خاطره. هر کدام از دل‌بستگانِ قهوه‌خانه معتقدند ‏که آدم‌ها به‌قدر خاطره‌هاشان زنده‌اند.

و آنهاکه هنگام کشیدنِ قلیان به زمین چشم می‌دوزند، خاطرات را ‏قطرات اشک می‌دانند. همراهیِ مسالمت‌آمیز جوانان و کهنسالان، بازاری‌ها و هنرمندان، قلیانی‌ها و ‏سیگاری‌ها نظر مشتری‌های تازه‌وارد را به‌خود جلب می‌کند. یک‌طرف تئاتری‌ها و عکاسان درحال ‏سیگار کشیدن‌اند و در طرف دیگر قدیمی‌های بازار با قلیان خوانسار صفا می‌کنند.

این تلاقی‌ها نمونه ‏نادری است که به چهاردیواریِ اسرافیل کارکرد‌های دیگری می‌بخشد که می‌تواند ظرفیت کنش‌های ‏اجتماعی مختلفی را داشته باشد و درست این‌جاست که کارکرد اجتماعی قهوه‌خانه و گرافیتی به‌هم پیوند ‏می‌خورد. ‏

قهوه‌خانه شُتُربان چطور کافه‌اسرافیل شد؟

یا: وقتی آمدم کارِمان به‌هم گره نخورد

ماجرا به‌سال ٨٩ برمی‌گردد. «آیسی» و «سوت» برای نخستین‌بار به قهوه‌خانه اسرافیل می‌آیند. نه ‏آقااسرافیل آن‌ها را می‌شناخته و نه «آیسی» و «سوت» آشنایی‌ای با اسرافیل داشته‌اند. «دوتا پسر خوب ‏و مودب نشسته‌بودن توی قهوه‌خونه. یکی‌شون بهم گفت اگه اجازه بدین ما دوتا نقاشی روی دیوارتون ‏بکشیم.

من اصلا خبر نداشتم که کارشون چیه و چه‌جوریه. اما گفتم که هیچ عیبی نداره؛ کلیدو بهتون ‏می‌دم؛ چون خودم حوصله‌شو ندارم؛ صبح بیاین قهوه‌خونه رو باز کنین و کارتونو انجام بدین. بهشون ‏گفتم فقط باید تا ساعت ١١ تمومش کنن که وقتی من اومدم کارمون به‌هم گره نخوره.» این‌ها را ‏صاحب قهوه‌خانه شُتُربان می‌گوید که نام کاملش «اسرافیل خوش‌وطن» است. او کاراکتر پذیرایی دارد ‏و همزمان می‌تواند دل مشتریان را با سلیقه‌های متفاوت به‌دست آورد.

او یا درحال قلیان‌کشیدن است یا ‏درحال قلیان‌چاق‌کردن. البته بخش دیگری از عشق‌بازیِ اسرافیل با چای و استکان است. ارتباط این ‏قهوه‌چی با مشتریانش طوری است که انگار سال‌های‌سال است همدیگر را می‌شناسند. مثلا درست از ‏همان زمانی که قهوه‌خانه راه افتاد: نزدیک به صدسال پیش. «اکثر آدمایی که میان اینجا، آدمای ‏خوبی‌ان.

برای همین کاملا به اون دوتا برادر اطمینان داشتم و فورا بهشون کلید دادم. اینا آدمای معمولی ‏نیستن؛ اکثرشون هنرمندن.» «آیسی» و «سوت» هم این‌طور از آن روز یاد کرده‌اند: «اسرافیل را در ‏قهونه‌خانه بازار بزرگ تبریز ملاقات کردیم. نخستین‌بار بود که در قهوه‌خانه‌اش بودیم. از او پرسیدیم که ‏آیا می‌توانیم روی دیوار نقاشی کنیم؟ او به‌قدری مهربان بود که کلید‌ها را به ما داد تا بتوانیم صبح ‏روز بعد و پیش از آغاز کارش طرح‌ها را اجرا کنیم.» ‏

گرافیتی‌ها با آقااسرافیل چه کردند؟

یا: بی‌زغال آری؛ بی‌گرافیتی هرگز

ساعت١١ می‌شود و آقااسرافیل از راه می‌رسد: «صبح که به قهوه‌خونه اومدم، دیدم که هیچی نیست. ‏چون از طرف دیگه وارد شده بودم. با خودم گفتم پس اینا چی کشیدن. اما وقتی که رومو برگردوندمو ‏تصویر بزرگ رو دیدم، کمی هول شدم، شاید هم ترسیدم. راستش اون‌موقع اصلا حسی به نقاشی نداشتم.

‏چون اصلا عکسای این‌شکلی ندیده بودم.» آقااسرافیل نه کار‌ها را دوست داشته و نه از آن‌ها بدش ‏می‌آمده. اما درهرصورت از «آیسی» و «سوت» تشکر می‌کند و به آن‌ها «خسته نباشید» می‌گوید. ‏‏ «گوشه‌ای از قهوه‌خونه نشسته بودن و چای می‌خوردن. بعد پول چای‌شون رو دادن و رفتن. هرچقدر هم ‏گفتم مهمون من باشین، گفتن نه.

بعد از اون‌روز پنج‌شش‌بار دیگه هم اومدن و دیگه خبری ازشون ‏نشد.» کم‌کم طرح‌های روی دیوار معنای دیگری برای آقااسرافیل پیدا می‌کند و بی‌تفاوتیِ او نسبت به ‏گرافیتی‌ها از بین می‌رود: «حالا که کافه من داره کار می‌کنه، به لطف هنر این دوتا پسره. اگه هنر اونا ‏نبود، من این‌قد مشتری نداشتم. توی این ٩سال به نقاشی‌ها وابسته شدم. اگه روی دیوار کافه نباشن، ‏نمی‌تونم کار کنم.

بهشون عادت کردم و فکر می‌کنم که جزو وسایل اولیه قهوه‌خونه هستند. شاید مثلا اگه ‏زغال نباشه بتونم کار کنم، اما اگه این نقاشی‌ها نباشن، نمی‌تونم کاری انجام بدم. هر روز این عکسارو ‏می‌بینم و باهاشون دوست شدم.» ‏

طرح‌های قهوه‌خانه چه‌شکلی‌اند؟

یا: حالا همه ایران با این چهره‌ها آشناست

‏ «آیسی» و «سوت» طرح‌هایشان را طی سه تا چهارساعت بر دو دیوار قهوه‌خانه اجرا می‌کنند. یکی از ‏کار‌های آن‌ها که دقیقا بالای سر محل کار قهوه‌چی قرار دارد به قدری بزرگ است که از هرطرف ‏خودنمایی می‌کند. آقااسرافیل حرف می‌زند: «بعد از اون روز تا شش‌ماه کار من این بود که برای این ‏عکسا به مشتریا جواب بدم.

این نقاشیا برای همه غریبه به‌نظر میومد. چون کسی اصلا کارای این‌شکلی ‏ندیده بود. همه می‌پرسیدن که این کارا چیه؟ کی کشیده؟ چهره خودته؟ مشتریام هم مثل خودم توی ‏روزای اول حسی به عکسا نداشتن و براشون عجیب بود. اما کم‌کم کار‌ها محبوب شد و حالا همه ایران با ‏این چهره‌ها آشنان.

همه میان و نقاشیا رو می‌بینن و لذت می‌برن.» «آیسی» و «سوت» چندسال بعد از ‏اجرای این کارها، هدیه دیگری به‌عنوان عیدی برای آقااسرافیل و کافه‌اش ارسال می‌کنند: «برام یه ‏نقاشی از آمریکا فرستادن. این کار رو هم دوست دارم و فکر می‌کنم پسرکوچولوی خودمه.»

آقااسرافیل ‏درباره یکی از طرح‌های اجراشده در قهوه‌خانه هم می‌گوید: «عکس مُسن‌ترشدنِ من رو کشیدن. بینی و ‏صورت منه. گفتن که ١٠سال بعدِ شماس. فکر نکنم کسی بتونه کار اینا رو انجام بده. حتی یه‌بار از ‏شهرداری اومده بودن توی بازار و من اونا رو به قهوه‌خونه دعوت کردم. وقتی نقاشیا رو دیدن، ازم ‏خواستن که این دوتا پسر رو پیدا کنم تا با شهرداری کار کنن.

منم بهشون گفتم که دیگه ایران زندگی ‏نمی‌کنن.» آن‌طورکه آقااسرافیل می‌گوید، همه آدم‌هایی که پایشان به قهوه‌خانه باز شده، با دیدن ‏طرح‌های «آیسی» و «سوت» لذت برده‌اند: «هرکس نیم‌ساعت توی کافه می‌شینه، به این ‏عکسا خیره می‌مونه. سال‌هاس که اون دوتا برادر رو ندیدم. کلا هم شاید ١٠بار همدیگه رو دیدیم. اما انگار ‏‏٥٠ساله که با اونا دوستی کردم.

یعنی الانم حس می‌کنم که پیش ما هستن.» اهالی قهوه‌خانه هم با ‏اسرافیل هم‌نظرند. همه‌شان می‌گویند: درست است که «آیسی» و «سوت» در این دیار نیستند؛ اما ما ‏آن‌ها را این‌جا کنار خودمان نگه داشته‌ایم. همچنان ایستاده؛ همچنان استوار. ‏

آیسیازتاسوتشترباننیویورک
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما