چه انتظاری از «عارف»‌ها می‌رود؟

در نوشته دوم، او کوشید تا پیشینه‌ای از ارادت خود به حضرت‌علی (ع) بدهد، و سپس مخاطبانش مطلع کند که با جست‌وجو و پرسش از چند استاد دانشگاه، بر نادرستی سخن قبلی‌اش درباره آنچه «در فرهنگ ایرانی نمادی از عدالت، بخشش و فتوت» خواند، مهر ابطال بزند.

خطاب بخش آخر نوشته او، کسانی بود که با خشم و خروش، به او و نظرش درباره حضرت علی (ع) تاخته بودند.

آقای عارف آن‌ها را خطاب قرار داد و نوشت: «ای کاش بعضی از عاشقان درگاه علی (ع) با هتاکی پاسخگوی من نمی‌شدند و شاید من دلیلی بودم برای بیداری و امتحان آن‌ها تا یادشان نرود انصاف و عدالت واقعی را از که آموخته‌ایم.»

این رفت و برگشت یک هفته‌ای و سطح بالای اعتراضات نسبت به آقای عارف، نکته‌ای مهم را پیش چشم ایرانیان نهاد: این که با نماد‌های ملی و مذهبی مردم نباید چنین برخورد کنند؛ به‌ویژه اگر در موقعیتی قرار داشته باشند که اصولا گفتن چنین سخنانی توجیهی منطقی و عقلانی ندارد.

سخنان عارف البته تنها با مخالفت افراد گمنام روبه‌رو نشد، بلکه چهره‌های مطرحی نیز دست به قلم شدند و کار او را نکوهش کردند. از جمله مهمترین این افراد، احمد زیدآبادی، روزنامه‌نگار برجسته ایرانی بود.

آقای زیدآبادی، هم سخن ابتدایی عارف را مورد سرزنش قرار داد، هم از پوزش‌خواهی او تقدیر کرد، و نوشت: «بدون شک این علامت بزرگواری و طینت انسان‌دوستانۀ اوست و جای قدردانی بسیار دارد.»

اسلام فرهنگی و ایران فرهنگی

آنچه باید بر آن تاکید کرد و به نظر می‌رسد که مخالفان و منتقدان قرائت رسمی از دین و هویت دینی اعتنایی به آن ندارند، مفهومی است به نام «اسلام فرهنگی» که مخالفان می‌کوشند وجه اسلامی آن را به کناری نهند و تنها بر وجه ایرانی این تاریخ و هویت تاکید ورزند. در حالی که چه اسلام فرهنگی و چه «ایران فرهنگی»، دو بال هویت ایرانی‌اند که جداکردن آن‌ها از یکدیگر در عالم واقع، آب در هاون کوبیدن است.

ما نمی‌توانیم از فردوسی سخن بگوییم، بدون آن که به ریشه‌های مذهبی و گرایش‌های او به شیعه اشاره نکنیم، همچنان که نمی‌توانیم از مولوی، سنایی، سعدی، حافظ و عطار و … سخن بگوییم، و تنها بر وجه ادبی و فارسی‌گرایانه آثار آن‌ها تاکید کنیم و از الهام آنان از قرآن و پیامبر و بزرگان دینی، یاد نکنیم.

در سرگذشت مولانا آمده است که وقتی او نام پیامبر را می‌شنید، به احترام آن نام از جای خود بلند می‌شد:

از درم‌ها نام شاهان برکنند

نام احمد تا ابد بر می‌زنند

نام احمد نام جملهٔ انبیاست

چونک صد آمد، نود هم پیش ماست

این همان مولاناست که ما ایرانیان به وجودش افتخار می‌کنیم و آثار و نوشته‌هایش جهانی را فتح کرده است و خود نیز کتاب مثنوی اش را قرآن ثانی خوانده است.

این دوگانه‌سازی فرهنگی و تقابل میان بزرگان دینی با بزرگان ملی و تاریخی، در گفتمان امروز ما، سکه رایجی است. در رسانه‌ی ملی امروز کمتر مجالی برای عرض اندام و معرفی بزرگان فرهنگ ملی وجود دارد، در حالی که بودجه‌های هنگفتی را برای سریال‌هایی از چهره‌های مذهبی اختصاص داده‌اند، تولید سریال یا فیلم از چهره‌های ملی را تقریبا نادیده گرفته اند. طبیعی است که اینگونه نمی‌شود قرائت درستی از قهرمانان مذهبی ایرانیان عرضه کرد که مورد استقبال همه قرار بگیرد. همانانی که چندی پیش ساخت فیلمی برای مولانا را طرد و لعن می‌کردند، برای آن که مردمی علاقه‌مند می‌خواستند برای چهره‌ای ملی همانند کوروش جشن و مراسمی برپای دارند، مانع آن شدند.

تاریخ ۱۰۰ ساله اخیر و تجارب تلخی که ایرانیان داشته‌اند، نشان داده است که نه حذف دین و قهرمانان دینی امکان‌پذیر است، نه حذف قهرمانان ملی و میهنی. این دو طیف، چه بپسندیم و چه نپسندیم، هوادارانی فراوان در ایران دارند و نه با  صدا و سیما میشود حذفشان کرد، نه با زور و فشار.

چهره‌های هنری و فرهنگی، به دلیل خاص بودن و محبوبیتی که میان عامه مردم دارند، اگر چنین حساسیت‌هایی را در نظر بگیرند، قطعا به سمت ترویج شیوه‌های جامعه‌هایی چند فرهنگی حرکت خواهند کرد و به جای بذر اختلاف کاشتن و نفت افشاندن بر آتش کینه و نفاق و ایجاد دوقطبی‌های نادرست، خوبی‌ها و نقاط قوت فرهنگی را تقویت خواهند کرد. این گونه است که فرهنگ تحمل مخالف در جامعه رونق می‌گیرد، و آدمیان می‌توانند به‌رغم اختلافات دینی و فرهنگی و اعتقادی، زیستی مسالمت‌آمیز را تجربه کنند؛ چه برسد به مردمانی، چون ایرانیان که باوجود تفاوت‌هایی در زبان و آیین‌ها، اشتراکات فراوانی دارند و اختلافات جزیی را می‌توانند با اندکی شکیبایی و تحمل بپوشانند و به حاشیه برانند.

منبع: ایندیپندنت – حسن امرایی

ازانتظاریچهعارفهامیرود
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما