کمال‌گرایی؛ نقص ممنوع! باید کامل باشیم

روزنامه همشهری – یکتا فراهانی: ما اغلب دوست داریم بتوانیم به آنچه در ذهن داریم جامه عمل بپوشانیم، ولی گاهی چیز‌هایی که می‌خواهیم خیلی واقع‌بینانه نیست؛ ضمن اینکه توقع بیش از حد داشتن از خود، ما را از دنیای واقعی دور می‌کند و به‌تدریج در چارچوبی از کمال‌گرایی اسیر می‌شویم که رهایی از آن چندان آسان به‌نظر نمی‌رسد. اما چگونه می‌توانیم به دور از کمال‌گرایی با واقعیات زندگی مواجه شویم و خودمان را نیز آنگونه که هستیم بپذیریم. در این خصوص با لیلا بهنام، روان‌درمانگر تحلیلی گفتگو کرده‌ایم.

معنای کمال‌گرایی

کمال‌گرایی یکی از معضلات روان انسان است که اختلالات زیادی در روان و زندگی او به‌وجود می‌آورد. این پدیده که هم در رشد فردی و هم در رشد اجتماعی و تعاملات بین‌فردی آسیب‌رسان است، اغلب زاییده درونی شدن صدا‌های پرتوقع، سختگیر و سرزنشگر والدین در سال‌های رشد است. اگر بخواهیم معنای کمال‌گرایی را بدانیم باید توجه داشته باشیم کمال‌گرایی در اجتماع بسیار کاربرد دارد و خیلی‌ها شاید برچسب مثبت هم بر آن بزنند، اما درواقع به‌معنای انتظار کامل و بهترین بودن در حیطه‌های مختلف زندگی است؛ در شغل، تحصیل، روابط بین‌فردی و مسئولیت‌هایی که افراد برعهده می‌گیرند.

انتقال تفکر والدین به فرزندان

یکی از مفاهیمی که توسط والدین در روان فرزندان خیلی قوی نقش می‌بندد این است که والدی که همیشه تصویرش از خود این بوده که فقط وقتی خوب است که کامل و بی‌عیب و نقص باشد همین الگو را هم در رفتار‌ها و مدل تعاملش به فرزندش انتقال می‌دهد و گاهی آن قدر این «مدل بودن» والد با فرزند قوی است که «من باید کامل باشم» و «نقص ممنوع است» به‌عنوان بزرگ‌ترین و بلندترین صدای درونی در روان کودک شده و تمام سال‌های رشدی او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

نمونه‌های عینی آن را می‌توان در روابط والد و فرزندی اطرافیان بسیار مشاهده کرد؛ مثلا کودکی برگه نقاشی خود را به والدینش نشان می‌دهد، ولی بازخوردی که از آن‌ها می‌گیرد فقط ایراداتی است که از نقاشی او می‌گیرند. به‌عبارت دیگر تمرکز جدی بر بازخورد‌های آیینه‌وار والدین با کودک برای نشان دادن «نقص» است. به این ترتیب کودک عادت می‌کند اگر قرار باشد از پدر و مادر تأیید بگیرد باید منتظر باشد تا نقص‌هایش به چشم خودش و والدینش بیاید؛ بنابراین در تمام سال‌های رشد خود از باور اینکه هرگز تأیید نخواهد شد مگر اینکه کامل و بدون نقص باشد، در اضطراب دائمی به سر می‌برد.

هذیان کمال‌گرایی

وقتی با کودکان اینگونه رفتار می‌شود، آن‌ها می‌پذیرند فرمولی که به‌عنوان ابزار رضایت از خود برمی‌گزینند در گروی آن است که بتوانند بی‌عیب و نقص باشند. هذیانی که هرگز در دنیای واقعی، هیچ انسانی نمی‌تواند آن را تجربه کند. انسان در سیر رشد خود به‌ویژه در ماه‌های ابتدایی رشد مکانیسم دفاعی برای بقا دارد؛ مکانیسمی به نام «جدا‌سازی».

ممکن است مادر همیشه در دسترس نباشد و نتواند بلافاصله به خواسته‌های نوزاد پاسخ دهد؛ به همین دلیل ذهن نوزاد برای حفظ بقای خود از بخش‌های بد و ناکام‌کننده مادر قطع می‌شود؛ یعنی «مادر خوب» و «مادر بد» را از همدیگر جدا می‌کند و مادر را فقط موجودی خوب و سرویس‌دهنده می‌شناسد.

این واکنش طبیعی است، ولی اگر محیط رشد کودک خوب باشد و مادر هم به خوبی از عهده وظایفش بر‌آید کودک باید به‌تدریج از این مکانیسم فاصله بگیرد، از این «جداسازی» دربیاید و بتواند واقعیت را «کل» ببیند؛ یعنی خوبی و بدی را در کنار همدیگر.

اما افراد کمال‌طلب نتوانسته‌اند این مکانیسم «جدا‌سازی» را رها کنند؛ ضمن اینکه توان جدا کردن خوبی و بدی را از همدیگر ندارند. همچنین توان پذیرش ضعف‌ها و ناتوانی‌ها را چه در خود و چه در دیگران هم ندارند.

این افراد اغلب هم خودشان فشار بسیار زیادی را تحمل می‌کنند و هم فشار زیادی را به دیگران وارد می‌کنند؛ به‌ویژه وقتی نقش همسر، رئیس یا پدر و مادر را برعهده می‌گیرند؛ چون اساسا روان‌شان تاب و تحمل بخش‌های ناقص خودشان و دیگران را ندارد.

مشکلات کمال‌گرایی

بزرگ‌ترین مشکلی که افراد کمال‌گرا با آن روبه‌رو هستند داشتن احساس «نارضایتی» دائم از خود است و تجربه این احساس آن‌قدر ناخوشایند است که امکان دارد فرد مجبور شود از مکانیسم‌های دفاعی مختلف برای پوشاندن این احساس نارضایتی استفاده کند که اگرچه ممکن است او را به‌صورتی یکپارچه نگه دارد، اما تضمینی برای مسیر رشدش نخواهد بود.

افراد کمال‌طلب معمولا استرس و اضطراب دارند و دچار حالت‌هایی از افسردگی هستند؛ چون در خاموش کردن صدای سرزنشگر خود ناکام هستند؛ صدایی که همچنان حکم بر «بی‌عیب بودن» آن‌ها می‌دهد. کمال‌گرا‌ها اغلب عزت نفس بسیار پایینی دارند، چون ترس از شکست به آن‌ها اجازه نمی‌دهد در مسیر موفقیت بتوانند به انتها برسند و معمولا یا کاری را شروع نمی‌کنند یا نمی‌توانند در آن موفق شوند. به این ترتیب برعکس تصویری که این افراد از خودشان دارند و به دیگران هم ارائه می‌دهند، انرژی‌شان خیلی زود تمام می‌شود و آن‌ها را افسرده و ناراحت می‌کند. معمولا وقتی از افراد کمال‌گرا انتقاد می‌شود نتیجه می‌گیرند که عیب خاصی دارند و همین موضوع باعث می‌شود آن‌ها به‌شدت فروبریزند، حال بدی را تجربه کنند و احساس نارضایتی از خود مجددا آن‌ها را در سیکل معیوب «میل به کمال‌طلبی» اسیر می‌کند.

کمال‌طلب‌ها در جامعه

افراد کمال‌طلب در جامعه ما معمولا افراد خوشایندی برای پذیرش مسئولیت هستند؛ چراکه نمایش ظاهری‌شان این است که همیشه کار‌ها را به نحو احسن انجام می‌دهند و در مسئولیت‌هایی که برعهده می‌گیرند نقصی مشاهده نمی‌شود. اما آن‌ها برای انجام چنین کار‌هایی فشار و استرس بالایی را تحمل می‌کنند؛ فقط و فقط برای اینکه کارشان بی‌عیب و نقص باشد. البته این به آن معنا نیست که نباید استرس لازم برای انجام دادن بهینه کارهایمان داشته باشیم.

اما تجربه «به حد کافی خوب بودن» با تجربه «کاملا خوب بودن» متفاوت است. آنچه به‌طور اشتباه در روان فرد کمال‌طلب دیکته شده «به‌طور کامل خوب بودن» است نه «به حد کافی خوب بودن». به حد کافی خوب بودن می‌تواند محرک و موتور حرکت برای پذیرش مسئولیت و رشد اجتماعی باشد، اما به حد کامل خوب بودن نه‌تن‌ها باعث رشد و پیشرفت نمی‌شود، بلکه مسدود‌کننده مسیر رشد روانی اجتماعی هم خواهد بود.

ارتباطات کمال‌گرایان

افراد کمال‌طلب وقتی در نقش پدر و مادر ظاهر می‌شوند استرس و اضطراب را به نسل بعدی منتقل می‌کنند و این چرخه معیوب و آسیب‌رسان «هذیان کمال‌گرایانه» از نسلی به نسل بعد منتقل می‌شود. در ارتباطات میان‌فردی نیز کمال‌گرا‌ها اغلب نقش کسی را می‌گیرند که می‌تواند خودش همه کار‌ها را انجام دهد، چون می‌ترسند مسئولیت را به دیگران واگذار کنند که مبادا نقصی به‌دنبال داشته باشد، اما دیر یا زود خیلی خسته می‌شوند و توانشان تمام می‌شود. آسیب دیگری که این افراد در ارتباطات خود به دیگران وارد می‌کنند این است که به‌شدت اطرافیان خود را ضعیف و ناتوان می‌کنند؛ چون همیشه از دادن مسئولیت به آن‌ها پرهیز می‌کنند.

پذیرش واقعیت

افراد کمال‌گرا برای مبارزه با کمال گرایی خود ابتدا باید نیم‌نگاه دقیقی به‌خود بیندازند و ببینند اگر به‌تن‌هایی توان مقابله با کمال‌گرایی خود را دارند حتما با واقعیت دنیای بیرون ارتباط برقرار کنند و بپذیرند که در دنیای بیرون «کامل باش» وجود ندارد. اما اگر به تنهایی توان کافی برای مقابله با کمال‌گرایی و بی‌عیب و نقص بودن خود و دیگران را ندارند حتما باید از متخصص کمک بگیرند. توجه داشته باشیم عبارت «کامل باش» تنها یک هذیان و زورگویی محض به روان است.

خود ارزیابی کمال‌گرایان

کمال‌گرایان همواره در ارزیابی خود در دو سر طیف حرکت می‌کنند؛ یعنی یا «خوب مطلق» هستند یا «بد مطلق»؛ یعنی در بین این دو طیف هیچ نقطه دیگری برای ارزیابی خود ندارند. «عشق به خویشتن» در این افراد به‌شدت مخدوش، آسیب‌دیده و کاملا شرطی است؛ به همین دلیل طبیعی است وقتی نتوانند به آنچه برای خود درنظر گرفته‌اند برسند به احساس کشنده و مخرب «من بد هستم» می‌رسند. در افراد کمال‌گرا به‌تدریج «من» یا بخش «بالغ» و «واقعیت‌سنج» در روان‌شان استهلاک پیدا می‌کند و توان آن‌ها برای یکپارچه‌سازی روان از دست می‌رود. در بسیاری موارد هم افراد خود را ایزوله و منزوی می‌کنند، چون تاب و تحمل فریاد و صدای درونی‌شان را مبنی بر اینکه نباید عیبی داشته باشند، ندارند.

ریشه کمال‌گرایی

کمال‌گرایی از کجا نشأت می‌گیرد؟ چرا بین ما ایرانی‌ها این‌قدر قوی است، در جامعه به آن برچسب مثبت می‌خورد و به‌عنوان یک ویژگی رشدی ارائه می‌شود؟ بسیاری از والدین ایده‌آل‌های ناکام مانده زندگی خودشان را به فرزندانشان انتقال می‌دهند و از آن‌ها انتظار برآورده شدن‌شان را دارند؛ چیزی که در روابط بین‌فردی به‌ویژه در رابطه والد و فرزندی اتفاق می‌افتد این است که گاهی فرزندان اسباب تنظیم مسائل روان‌شناختی والدین می‌شوند؛ یعنی در واقع والدین به‌صورت ناهوشیار یا حتی هوشیار از فرزند‌شان به‌عنوان وسیله‌ای برای جبران خلأ آسیب‌ها، حقارت‌ها، کمبود‌ها و حتی وحشت‌ها و اضطراب‌های خودشان استفاده می‌کنند؛ بنابراین کودک هم بدون اینکه متوجه شود از تجربه «خود واقعی» محروم می‌شود و مجبور است «خود دروغینی» را شکل بدهد تا به نیاز‌های مهم والدینش پاسخ دهد که متأسفانه این موضوع بسیار هم شایع است.

باشیمبایدکاملکمالگراییممنوعنقص
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما