به یاد بیژن سمندر؛ سراینده نامهربون و پریا

راگامگ: بیژن سمندر، شاعر، ترانه‌سرا و نوازنده ایرانی در سن هفتاد و هفت سالگی پس از یک دوره تحمل بیماری پارکینسون در کالیفرنیا درگذشت. این نوشته نگاهی کاملا گذرا به بخشی از زندگی و آثار او دارد.

رحیم معینی کرمانشاهی در توصیف ترانه‌سرایی گفته که هر ترانه‌سرای ایرانی باید مبتنی بر فرهنگ ملی و زبان فارسی، شاعر باشد اما هر شاعری لزوما ترانه‌سرا نیست. این سخن، جامه‌ای است که از جمله بر قامت بیژن سمندر دوخته شده بود.

پدر بیژن در شیراز داروساز به نامی بود که در کودکی برایش سه‌تاری خرید و به این ترتیب او را وارد دنیای پررمز و راز نغمه‌ها و ریتم موسیقی ایران کرد.

بیژن دبیرستانی بود که در اردوهای تابستانی رامسر درخشید، سال اول در خط و خوشنویسی، سال بعد در ادبیات فارسی و سرانجام در موسیقی.

لیسانس ادبیاتش را در دانشگاه شیراز گرفت و برای اخذ مدرک دکتری خود عازم خارج از کشور شد و دکتری معماری خود را هم از دانشگاهی در واشنگتن دریافت کرد.

به ایران بازگشت و دست به کار سرودن شعر به گویش شیرازی شد و کتاب‌های شعرش را نیز منتشر کرد که می‌توان از آن جمله به مجموعه شعر و تفسیر با عناوین “شعر شیراز” و “شعر شهر” اشاره کرد که هر دو پژوهشی تحقیقی در فرهنگ عامیانه مردم شیراز است.

این همان ایامی است که بیژن سمندر به عنوان یک ترانه‌سرا هم در میان موسیقیدانان شناخته شده بود.

عطاءلله خرم در مایه شوشتری ترانه‌ای بر روی یکی از اشعار او ساخت که به «مگه نه» مشهور است: من و تو قصه‌ی یه کهنه کتابیم؛ مگه نه؟/ یه سوالیم، یه سوال بی‌جوابیم؛ مگه نه؟…

محمدرضا شجریان جوان هم در اولین سال‌های حضورش در رادیو آن را خواند که بسیاری همین را سرآغاز ترانه‌خوانی محاوره‌ای استاد آواز ایران می‌دانند.

تحقیق و پژوهش در فرهنگ فولکلور اما بیژن سمندر را به ترانه‌های مردمی کشانده بود و این مقارن شده بود با عصر طلایی موسیقی پاپ ایران در دهه پنجاه خورشیدی. سروده‌هایش چنان زلال و روان بود که دهان به دهان می‌شد؛ مثل ترانه “گل‌سنگ” اثر جاودانه انوشیروان روحانی که شعر آن از دل تنگ سمندر برآمده بود.

در سرودن اشعار تغزلی دست توانایی داشت و شناخت عمیق او در حالات موسیقی به ریتم و تبدیل آن به ترانه‌های عاشقانه انجامید، همچون قرمزی لبان یار که در هیچ “مداد رنگی” نیست؛ ترانه‌ای که سیاوش قمیشی آن را نوشت و ناصر چشم‌آذر تنظیمش کرد و با صدای ابی در آینه دل‌ها نقش بست.

آثار او در این ایام بسیار است و حضورش در برنامه‌های تلویزیونی زیاد. آن چنان که دو سال پیش از انقلاب، در برنامه نوروزی پرویز قریب‌افشار با ارگ انوشیروان روحانی و ستارگان پاپ آن زمان شرکت کرد و سروده‌هایش را به لهجه شیرازی برای مردم خواند که بر شهرتش افزود.

بعد انقلاب ۵۷ و در روزگار غریبی که به قول احمد شاملو “دهانت را می‌بویند مبادا که گفته باشی دوستت می‌دارم” بیژن هم مانند بسیاری از هنرمندان موسیقی پاپ رهسپارغربت شد؛ مهاجرتی که آن را تبعیدی خودخواسته می‌خوانند.

بدین سان سرگردانی هم با شور عاشقانه او آمیخت. به قول خودش در ترانه “زندگی” می‌خواست مثل آن روز را نبیند که دید. ترانه‌ای از صادق نوجوکی با صدای همیشه جاوید هایده: وای برما / وای برما / خبر از لحظه پرواز نداشتیم/ تا می‌خواستیم لب معشوقو ببوسیم، پریدیم که…

با این همه بیژن دست از طلب شادی و آزادی برنداشت و اشعاری سرود که برای مردمان غم‌زده آن ایام حکم کیمیا را داشت. “پریا” ساخته حسن شماعی‌زاده با تنظیم منوچهر چشم‌آذربا صدای شهرام شپ‌پره یا “نامهربون” باز هم ساخته حسن شماعی‌زاده که هنوز هم گرمابخش مجالس شادمانی است.

سروده‌های بیژن سمندر به حدود ۲۰۰ ترانه‌ جان داده که در حافظه تاریخی ما نقش بسته است. او را بنیانگذار سرودن شعر به گویش شیرازی می‌دانند چه آنکه اشعارش در کتاب‌هایی مثل “به‌یاد شیراز”، “شیراز از گل بهترو”، “ترانک” و “سمندر” منتشر شده است.

به قول شیرازی‌ها از او ترانه‌های پاپ زیادی مانده ولی برای آنها شیرازی که در شعر او می‌خواندند، مست‌کننده‌تر است؛ اِی شهر شاعر پَروَرو، شیراز از گل بهتَرو، کو شاعِرو، کو دِلبَرو، کو ساقی‌و، کو ساغَرو.

بهبیژنپریاسرایندهسمندرنامهربونویاد
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما