«کریم فکور» که بود و چه کرد؟

روزنامه اعتماد – عمادالدین قرشی: «کریم فکور» شاعر، ترانه‌سرا و روزنامه‌نگار مطرح پیش از انقلاب بود که به تاریخ پنجم اسفند ۱۳۰۴ در مشهد متولد شد. دوران کودکی را در خانواده‌ای اهل ادب طی کرد و همین محیط پربار ادبی خانه موجب شد تا وی خیلی زودتر از جوان‏های هم‌سن‌وسالش وارد اجتماع شود.

کریم فکور، شعر و شاعری را از سال سوم دبیرستان آغاز کرد و در سال ششم ادبی دبیرستان پانزده بهمن بود که عضویت ادبی دبیرستان را برعهده داشت و به کارهای هنری مختلفی نظیر انتشار مجله، جلسات سخنرانی و شعر، اجرای نمایش‌های فرهنگی و هنری می‌پرداخت و پس از آن نیز با همکاری با مطبوعات، وارد عالم روزنامه‏ نگاری شد.

او فارغ‌التحصیل دانشکده حقوق دانشگاه تهران در مقطع لیسانس بود، ولی هرگز خود را به معلومات رسمی دلخوش نکرد، بلکه با مطالعات فراوان شخصی بر وسعت دانش و معلومات خویش افزود.

در همان سال‌های دانشجویی، اشعار و مقالاتش در «روزنامه فکاهی توفیق» با نام‌های مستعاری همچون «شیطونک»، «شیطان»، «شیطان‌بچه/ میرزا»، «فتنه‌»، «بنده‌زاده»، «کریم»، «فکلی»، «سخن‌چین»، «ارادتمند»، «خوشحال»، «حاضرجواب» و… منتشر می‌شد و به‌سرعت مدارج ترقی و محبوبیت را در این مطبوعه طی می‌کرد.

روزنامه توفیق درباره او می‌نویسد: «کریم فکور بیشتر اشعار خود را روی انتقاد از اوضاع اجتماعی تنظیم می‌کند و همچنین در مقالاتش همین جنبه را غالبا رعایت نموده و دواسبه حمله می‌نماید…».

ازجمله سروده‌های فکور که در افواه زمزمه می‌شد این بود:

«هان ای وزرا که باز فکر سفرید

این بار اگر به سوی «کرمان» گذرید

زنهار «عمل» عرضه نمایید، نه «حرف»

از بهر خدا «زیره به کرمان» نبرید!».

در شماره نخست از سال بیست‌وپنجم روزنامه توفیق، عکس شش نفر به‌عنوان «اعضای اصلی تحریریه» چاپ شده که در کنار اسامی محمدعلی توفیق، ابوالقاسم حالت، نوراله خرازی، علی زرین‌قلم و علامه شابدالعظیمی، نام کریم فکور نیز دیده می‌شود که مسئولیت تنظیم مطالب و امور داخلی توفیق برعهده‌اش بوده و این در حالی است که بزرگان دیگری همچون حسین حسینی (خروس اخته)، اسداله شهریاری (شب‌کور)، عباس فرات، قلزم، علی سرودی، محمدعلی ریاضی، کاظم رجوی، صابر همدانی و… نیز در همان دوره در توفیق قلم می‌زدند.

در قصیده معروف توفیق (۱۳۲۶) به قلم مهدی سهیلی، در اوصاف کریم فکور چنین آمده:

«شیرین کند مذاق سخن، گفته «فکور»

اشعار دل‌رباش چو قند مکرر است».

فکور سال‌ها ریاست اداره انتشارات و آمار و بررسی‏های اقتصادی بانک بازرگانی (تجارت) را برعهده داشت.

در همین سال‌ها پیش پرده‌خوانی در رادیو و تئاترها و نیز تصنیف‌سازی و تصنیف‌خوانی رواج داشت و در همین زمینه چند تن از توفیقیون ازجمله رهی‌معیری، مهدی سهیلی، نواب‌صفا، پرویز خطیبی و کریم فکور شهرت بیشتری داشتند.

از سال ۱۳۲۵، فکور کارش را با رادیو آغاز کرد و ضمن این همکاری، بنا به دعوت مدیران تئاتر تهران، ترانه‏هایی برای اجرا در پیش‌پرده‏های این تئاترها ساخت، ولی پس از چندی چون از این کارش راضی نبود آن‌ها را رها کرد و به ساختن ترانه‏های نشاط‌انگیز و جدی‌تر پرداخت.

فکور در آن سال‌ها حدود هفتصد تصنیف و سرود ساخت که مشهورترین آن‏ها «خوشه‏چین»، «من نمی‏دانم چرا با تو خطا کرد»، «اشک شوق»، «گلنار»، «مونس دل»، «یار بی‌وفا»، «شب‏های تهران»، «نازنین من نشود رام دیگری»، «ساغر شکسته»، «غوغای ستارگان»، «آخرین ترانه»، «گل میخک» و «نسیم» است.

گفتنی است فکور دوره تخصصی کارگردانی تلویزیونی را در فرانسه به پایان رسانده بود. همچنین، ترجمه اشعار برخی فیلم‌های موزیکال از جمله «اشک‌ها و لبخندها» و نوشتن نمایش‌نامه‌هایی نظیر «شاهین طوس» توسط وی صورت گرفته است.

پس از توقیف توفیق، فکور اشعار فکاهی و طنزش را تا حوالی سال ۱۳۳۶ در مجله «سپیدوسیاه» منتشر می‌کرد.

«بوسه‌های گمشده» (۱۳۴۶) از تالیفات فکور در اشعار جدی‌اش است که آن نیز خالی از شوخ‌طبعی نیست.

ازجمله قطعه طنزآمیزی که فکور خطاب به رهی‌معیری سروده و داستانش را چنین شرح می‌دهد: «رهی چند روز پس از انتشار کتابش -سایه‌عمر- نگارنده را در محل کارم دید و ضمن گفت‌وگو بدون این‌که من چیزی گفته باشم وعده داد یک جلد کتابش را به من هدیه کند…

بعد از آن‌روز برحسب تصادف چندبار همدیگر را دیدیم اما از کتاب خبری نبود!… ناچار به سرودن این سه خط شعر مبادرت کردم و روزی که او را دیدم برایش خواندم… فردای آن‌روز، رهی یک جلد کتابش را، در حالی‌که پشت آن‌را به نام من نوشته و امضا کرده بود، در اختیارم قرار داد و آن ابیات چنین است:

وعده کردی که مرا هدیه کنی «سایه عمر»

رنج این عمر گران پشت تو را خم نکند

تو زدی لاف و من از روی تغافل گفتم

که تخلف، رهی، از قول مسلم نکند

وعده دادی و ندادی به من این هدیه، خدا

سایه لطف تو را از سر ما کم نکند!».

ابوالقاسم حالت در باب کتاب فکور سروده بود:

«چون به دستم رسید نظم فکور

یافتم آشنای گمشده را

آفرین گفتمش چو برخواندم

قصه بوسه‌های گمشده را».

البته یک‌دهه قبل از انتشار «بوسه‌های گمشده»، فکور کتاب «تک‌مضراب» (۱۳۳۴) را منتشر کرد که شامل آثار خواندنی فکاهی و طنزش می‌شد. محبوبیت فکور و کتابش چنان بود که طنزپردازان سرشناس بسیاری به استقبال از این کتاب رفتند. ازجمله ابوتراب جلی سرود:

«هزار گوهر لغزان به روی صفحه بریزد

فکور اگر بگشاید به نظم و نثر دهان را»

مهدی سهیلی نیز سرود:

«شیرین کند مذاق سخن گفته فکور

اشعار نغز اوست که قند مکرر است»

و همچنین نواب‌صفا در باب مجموعه فوق سرود:

«ای هنرمند سخندان، ای فکور

چشم بد از طبع موزون تو دور

ارمغان آوردی از دریای فکر

گوهر مضمون ولی مضمون بکر

نغمه‌های طبع مضمون‌یاب تو

شادی‌افزا شد ز «تک‌مضراب» تو».

این علاقه به فکور البته به همین ابیات تقدیمی ختم نمی‌شود تا جایی که حسین مدنی بحرطویلی را این‌چنین تقدیم کریم فکور و کتابش کرد: «هرکسی هست در این کشور و در خارجه خواننده این نامه یقینا شده محظوظ به هر هفته و هرروز آثار نویسنده مشهور و سراینده پرشور که در مجمع اهل ادب و ذوق درخشد چو یکی مشعل پر نور و ز نیش قلم او شده بدخواه وطن کور و یقین شد به شما واضح و معلوم از این شرح که این شاعر با سابقه را نام «فکور» است و به راه هدف خویش بسی پر دل و بی‌باک و جسور است و شجاع است و غیور است و ز هر خدعه و نیرنگ به دور است و ز اشعار روانش دل هر فرد وطن‌دوست پر از وجد و سرور است و به هر هفته ز آثار پر از لطف و صفایش که شود چاپ به اوراق و جراید همه‌جا شور و نوا باشد و مقصود و مرام و هدفش عزت و خوشبختی و آزادگی میهن ما باشد و هرروز ز آثار نشاط‌ آور وی در همه‌جا هلهله و خنده به‌پا باشد و زین راه کند خرم و مسرور دل اهل صفا را…».

سرانجام، زندگی پربار فکور در هفتم شهریور ۱۳۷۵ به‌سر آمد و پیکرش در قطعه ۸۸ (هنرمندان و نویسندگان) مدفون شد.

از نمونه اشعار طنز و فکاهی‌اش چنین است:

«سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد»

این‌همه در اثر رحمت یزدان برسد

ترسم آخر فکند مردم ما را از پای

این بلایی که سر کشور ایران برسد

گاه سیل آید و ویرانه کند شهر و دهات

چند روزی پس از آن نوبت طوفان برسد

راحت از غم نشده زلزله آید به میان

زان، مشقات و بلیات فراوان برسد

پس از این‌ها، همه‌جا روی دهد جنگ و جدال

خبر مردن سرباز و نگهبان برسد

الغرض، دم‌به‌دم اخبار ملال‌انگیز است

کز ایالات و ولایات به تهران برسد

وندرین مخمصه، تهران شده سرگرم به‌کار

تا مگر غائله نفت به پایان برسد!

فقر و محنت رسد از هر طرف و نیست کسی

که به درد دل این مردم نالان برسد

یادم آمد سخن شاعر خوش‌ذوق که گفت:

«سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد!».

اگر سوزد دلم از آتش عشق

علاجش آن لبان ارغوانی است

نشاند سوز دل را آن پری‌چهر

که مخصوص گلستان جوانی است

تو گویی دلبر شیرین‌لب من

رئیس قسمت آتش‌نشانی است!

دوش این سخن به نزد پسر گفت موجری

آسوده آن‌که در صف مستاجرین بوَد

مستاجری که تازه به این خانه آمده

از بس که پر کرشمه و نازآفرین بود

هرجای خانه را نپسندد برای خویشتن

گویی به جست‌وجوی بهشت برین بود

اشغال کرده قسمت زیبای خانه را

بیش از همه به نعمت و راحت قرین بود

گفت آن پسر مگر نشنیدی که گفته‌اند:

جان پدر! اجاره‌نشین خوش‌نشین بود!

صد بوسه از آن لعل شکرخند گرفتم

گه با تشر و گاه به سوگند گرفتم

آن‌قدر گرفتم ز لبت بوسه شیرین

تا آن‌که از آن لب، مرض قند گرفتم!

[به‌مناسبت امتناع تقی‌زاده از قبول ریاست مجلس سنا]:

آن شنیدم با تقی‌زاده، حکیم‌الملک گفت

آخر از میز ریاست این‌همه پروا چرا؟

قرعه بر نام تو افتاد و ندارد جای حرف

داری از پست ریاست قصد استعفا چرا؟

خواه‌ناخواه این مقام ارجمند از آن توست

دست برمی‌داری از این منصب والا چرا؟

چندسالی خود رئیس و سرور ما بوده‌ای

حال با اهل وفا این بی‌وفایی‌ها چرا؟

ای برادر! «ما به ناز تو جوانی داده‌ایم

دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟»

فکور در آن سال‌ها حدود هفتصد تصنیف و سرود ساخت که مشهورترین آن‏ها «خوشه‏چین»، «من نمی‏دانم چرا با تو خطا کرد»، «اشک شوق»، «گلنار»، «مونس دل»، «یار بی‌وفا»، «شب‏های تهران»، «نازنین من نشود رام دیگری»، «ساغر شکسته»، «غوغای ستارگان»، «آخرین ترانه»، «گل میخک» و «نسیم» است.

بودچهفکورکردکریمکهو
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما