کارنامه‌ی پربار حسین دهلوی به روایت شاگردانش

 حسین دهلوی، موسیقیدان صاحب‌نام ایران درگذشت. او از نوآوران در موسیقی ایرانی بود و شاگردانی برجسته تربیت کرد. برخی از شاگردان دهلوی از کارنامه پربار او گفته‌اند.

حسین دهلوی از هنرمندان پیشکسوت عرصه موسیقی صبح سه‌شنبه ۲۳ مهرماه و در سن ۹۲ سالگی در تهران درگذشت. او از مدت‌ها پیش مریض بود.

GIF

دهلوی چه در خلق آثاری ماندگار و نوآوری در موسیقی سنتی ایرانی، چه در پیوند اپرا و باله با قصه‌های ایرانی و چه در تربیت شاگردانی برجسته در موسیقی معاصر ایران کارنامه‌ای پروپیمان دارد.

پنج سال پیش به مناسبت سالگرد تولد دهلوی با شاگردان برجسته او مانند علی رهبری و حسین علیزاده گفتگو کردیم. آن‌ها به تفصیل در باره جنبه‌های متنوع فعالیت هنری و آموزشی دهلوی سخن گفته‌اند.

تقلید و تکرار آفت بزرگ موسیقی سنتی است

حسین دهلوی، موسیقیدانی چند سویه است: نوآوری در موسیقی سنتی، پیوند اپرا و باله با قصه‌های ایرانی و تربیت شاگردانی برجسته که هر یک از استادان موسیقی ایران به شمار می‌روند. سبکبال، نخستین آهنگ و مانی و مانا آخرین کار اوست.

حسین دهلوی، چون بسیاری دیگر از موسیقیدانان نام‌یافته ایران از شاگردان کلنل علینقی وزیری بوده است. تجدد و نوآوری از ویژگی‌های وزیری است که به همه شاگردان او نیز بدون آن که راه تقلید را پیش گیرند، منتقل شده است.

ابوالحسن صبا، روح‌الله خالقی، حسین سنجری، روح‌انگیز و… هر کدام جایگاهی ویژه در موسیقی ایران دارند. این میراث ارزشمند را شاگردان نام‌آور کلنل به شاگردان خود نیز منتقل کرده‌اند.

نخستین کار ارکسترال دهلوی سبکبال نام داشت که با الهام از قطعه‌ی قاسم‌آبادی صبا در سنین جوانی ساخته شده، پس از آن گفت‌و‌گوی دل، کنسرتینو برای سنتور و ارکستر، سرود گل، فروغ عشق، نغمه ترک، فانتزی برای گروه تنبک و ارکستر و… یک باله با عنوان بیژن و منیژه، اپرای خسرو و شیرین و آخرین کار او مانی و مانا که صحنه‌ای نشدن آن افسردگی روحی برای او به دنبال داشت. دهلوی تا کنون چند کتاب نیز منتشر کرده که پیوند شعر و موسیقی آوازی از جمله آن‌هاست.

دهلوی هشتاد و شش ساله شده و چند سالی است که به گفته نزدیکانش بر اثر ناملایمات زندگی و شرایط نه چندان سالم موسیقایی ایران دچار بیماری آلزایمر یا همان فراموشی شده است.

GIF

دهلوی سال‌ها رئیس هنرستان عالی موسیقی ملی بود. شاگردان بسیاری در این هنرستان پرورده شدند که هم در زمینه موسیقی ملی خوش درخشیدند و هم در عرصه موسیقی بین‌المللی. شاگردانی که همه از جدیت او بر سر کلاس درس می‌گویند. درس شوخی بردار نبود.

با سه تن از این شاگردان، هومن دهلوی پسر او که خود تا چند سال پیش استاد دانشکده هنر در تهران بوده و اکنون برای ادامه کار در آمریکا بسر می‌برد، حسین علیزاده آهنگساز و نوازنده برجسته و علی رهبری، رهبر ارکستر‌های بین‌المللی به گفتگو نشستیم.

علی رهبری همه چیز خود را مدیون حسین دهلوی می‌داند: «من وقتی وارد هنرستان شدم، آقای مفتاح رئیس بودند. من بیرون از هنرستان یعنی در تلویزیون و این ور و آن ور به قول قدیمی‌ها کار‌های مطربی می‌کردم. آقای مفتاح با من خیلی مشکل داشت.

اغلب من را به دفتر صدا می‌کردند و چندین بار هم تهدید کردند که از هنرستان بیرون می‌کنند، اگر دوباره من را توی تلویزیون ببینند. آن موقع با خانم گوگوش و دیگران بودیم. بعد آقای دهلوی که آمدند، متوجه شدند که من خیلی با استعدادم در این کار‌ها و برای این است که می‌روم دنبال آن و فقط به‌خاطر پول درآوردن و اسم درکردن نیست.

واقعاً همه‌اش دلم می‌خواست موسیقی بزنم. ایشان حسابی به من نزدیک شدند و مدت زیادی از آمدنشان به هنرستان نگذشته بود که حتی یکبار جلو تمام بچه‌ها گفتند که من فکر می‌کنم این علی رهبری آینده درخشانی داشته باشد.

من این جمله را تا امروز هیچ وقت فراموش نکرده‌ام؛ و بعدهم ایشان من را می‌بردند به دفتر و خارج از کلاس، استثنائا با من هارمونی و تلفیق شعر و موسیقی کار می‌کردند. طوری که وقتی من دیپلم گرفتم و وارد آکادمی وین شدم، آن قدر بلد بودم که مثل امتحان آخر اینجا بود.»

رهبری در ارکستر صبا

علی رهبری از خاطرات آن دوران می‌گوید: «آقای دهلوی من را بردند به ارکستر صبا و به من گفتند توی تلویزیون و رادیو نرو. حتی من با آقای پایور هم که آن موقع کار می‌کردم، گفتند اینجا هم نرو و بیا ارکستر صبا.

آن موقع ارکستر صبا را خود ایشان رهبری می‌کردند و من و شهبازیان و فرجاد و آقای تارخانیان کسانی بودیم که در ارکستر صبا می‌زدیم. این برای من خیلی مهم بود. جایی مثل ارکستر صبا برای من ایده‌آل بود. خلاصه بگویم ایشان مدیر خیلی خوبی بودند، و برای من شخصاً خیلی کمک بزرگی بودند.»

رهبری حتی روی آوردن به موسیقی کلاسیک غربی خود را مدیون حسین دهلوی می‌داند: «اگر ایشان آن موقع نبودند، خدا می‌داند که من می‌ماندم هنرستان یا… احتمال داشت که در خط‌های دیگری بیافتم. ایشان من را آوردند توی خط موسیقی خوب، چه موسیقی ایرانی چه موسیقی غربی.

امروز بعضی‌ها نمی‌توانند درک کنند، وقتی که می‌گویم من حتی بتهوون را بهتر رهبری می‌کنم، به‌خاطر این که پایه اصلی من موسیقی ایرانی بوده است. آن قدر ریتم‌هایش سخت بوده که وقتی به بتهوون و موتسارت و نمی‌دانم شوستاکوویچ می‌رسید، آدم برایش همه چیز آسان‌تر بود.»

هومن دهلوی که در آغاز با صدای سنتور مادر که خود از هنرجویان هنرستان و از شاگردان حسین دهلوی بوده، آشنا می‌شود، از جدی بودن پدر در کلاس درس می‌گوید: «در همان جلسات سلفژ و تئوری که من و دوتا خواهرهایم با پدر داشتیم، به خصوص در خواندن‌ها سعی می‌کردیم که گاهی وقت‌ها به شوخی بگیریم و یک‌باره آوازی می‌خواندیم که هیچ ربطی نداشت.

ولی پدر سعی می‌کردند جدی برگردند به موضوع. یعنی اصولاً یک معلم جدی بودند و در هنرستان هم از هنرجو‌های آن موقع که الان هرکدام استادی هستند، بپرسید، مطمئناً به این اشاره می‌کنند که پدر خیلی معلم جدی‌ای بودند. تقریباً سر کلاس‌ها موضوع غیرموسیقیایی پیش نمی‌آمد. ما هرقدر حتی با آن روحیه‌ی بچه‌گانه‌مان سعی می‌کردیم گریزی از محیط کلاس بزنیم، اما پدر این اجازه را تقریباً نمی‌دادند.»

حسین علیزاده مهر تایید بر حرف‌های هومن دهلوی می‌گذارد: «آقای دهلوی مسئولیت بسیار مهمی داشتند و آن ریاست هنرستان موسیقی بود. در دوره‌ی ایشان می‌بینید که چقدر شاگرد‌های خوبی تربیت شدند. ایشان خیلی دیسیپلین داشتند، هر لحظه در هنرستان حاضر بودند و خیلی کار می‌کردند. در عین حال، اپرا‌ها یا قطعاتی که نوشتند، همه را قبل از انقلاب نوشتند.

دهلوی همچون وزیری و صبا زمانی دست به نوآوری در موسیقی سنتی ایران زد که خشک‌اندیشان همچنان بر موسیقی سینه به سینه و وفاداری به سنت پای می‌فشردند. دهلوی بر این باور است که «ما نباید با تکرار بیش از حد موسیقی سنتی به صورت خام آن را به مرور کم رنگ و فرسوده سازیم. این تکرار‌ها علاوه بر این که چیز تازه‌ای به وجود نمی‌آورد، سبب دلزدگی جامعه از موسیقی سنتی نیز خواهد شد.»

کارشناسان موسیقی، دهلوی را موسیقی‌دانی میانه‌رو می‌دانند که در عین پای‌بندی به ریشه‌های سنتی، همیشه در جست‌وجوی یافتن راه‌هائی سازگار برای نوسازی موسیقی ایران بوده.آیا این میانه‌روی به دلیل شرایط روزگار و از روی احتیاط بوده است؟

حسین علیزاده در پاسخ می‌گوید: «آن‌طور که من آقای دهلوی را می‌شناسم و افتخار شاگردی‌شان را داشته‌ام، فکر می‌کنم ایشان به هیچ‌وجه در مقابل سنت‌گرا‌ها محتاط نبودند. بخشی از توجه آهنگ‌سازی استاد دهلوی، به موسیقی کلاسیک غرب است و مایه‌ها یا تکنیک‌هایی که از آن موسیقی می‌شود با ملودی‌های ایرانی ترکیب کرد.

ولی در جنبه‌های کلاسیک شکل ارکستراسیون یا نگاه‌شان به موسیقی بیشتر می‌توان گفت که پایه‌های کلاسیک در ایشان قوی‌تر است تا پایه‌های مدرن‌تر. یک جنبه‌ی دیگر هم این است که ایشان همیشه درصدد آن بوده‌اند که موسیقی‌ای به وجود بیاورند که حال و هوای ملی داشته باشد.

کار‌هایی هم انجام دادند که کمی دورتر و مدرن‌تر شد مثل کنسرتو ویولن که از تم استاد صبا (به زندان شوشتری) گرفته بودند و یا در اپراها. به نظر من، آقای دهلوی را باید موسیقی‌دان یک نسل گذشته دید که آن موقع، این کار‌ها خیلی کلاسیک نبود، بلکه در دوره‌ی خودش، اتفاق جدیدی بود.»

علی رهبری، امکانات ارکسترال ایران را در برابر کشوری مانند ترکیه بسیار اندک می‌بیند و می‌گوید: «ترکیه ۵۰ تا ارکستر دارد، که مرتب هم آثار آهنگسازان بزرگ را می‌زنند، طفلکی ایران فقط یک ارکستر داشته و آن را هم بستند.».

اما آیا نوآوری‌های آقای دهلوی بیشتر به کمک موسیقی سنتی آمده یا گرایش آن به موسیقی غربی بیشتر بوده است؟

رهبری در پاسخ می‌گوید: «فکر نمی‌کنم به موسیقی سنتی اصلاً کمک کرده باشند، از نظر آهنگساز. کمکی که ایشان کردند این بود که مدیر خوبی بودند.

امروز آقای علیزاده در سطح درجه یک جهانی واقعاً نوازندگی می‌کنند، به‌خاطر این است که آن موقع‌ها رئیس‌شان آقای دهلوی بودند. اما قطعاتی که آقای دهلوی ساختند مثل این است که بخواهیم به صورت یک خرده محرمانه‌تر، اسلامی‌تر، یا ایرانی‌تر، موسیقی غربی را وارد موسیقی ایرانی کنیم.

GIF

درست مثل کسانی که یک روسری کوچولو سرشان می‌کردند. یعنی نه واقعاً حجاب داشتند و نه بی‌حجاب بودند. قطعات خیلی از آهنگساز‌های ایرانی تقریباً به این شکل است. چون آقای وزیری و آقای خالقی و این‌ها (با تمام احترامی که ما برای‌شان قائلیم) زیادی غربی شده بودند، کار‌های آقای دهلوی که بیشتر تار و سنتور و این‌ها در ارکستر داشت، بیشتر جلوه می‌کرد.

حسین علیزاده ابتکار و نوآوری در کار‌های حسین دهلوی را از همان آغاز کار می‌داند. سبکبال که در سن بیست و شش سالگی نوشته شده است: «اولاً از نظر هارمونی، این قطعه اصلاً پیچیدگی ندارد. ایشان خواسته‌اند حالت دستگاه شور در آن حفظ شود.

ولی در عین حال، ترفند‌هایی پیدا کرده‌اند که چگونه با ارکستر ترکیب کنند و از ربع‌پرده‌ها استفاده کنند (چون ربع‌پرده‌ها را حذف نکرده‌اند). به نظر من، این کار همین الان هم خیلی زیبا و نو است و وقتی گوش می‌کنیم همیشه جذاب است.

آقای دهلوی در این کار، در عین حال که خیلی به دستگاه شور وفادار بوده‌اند و حالت‌های دستگاه شور و دشتی را در آن دارند، ولی در هر صورت، باز برای ارکستر توانستند به شکلی بنویسند که ارکستر هم در آن نقش داشته باشد. فکر می‌کنم یکی از قطعات مهم دهلوی است. شروع آهنگ‌سازی‌شان با این قطعه، نشان می‌دهد که ایشان چه نبوغی داشته‌اند.»

رهبری انگشت بر یکی دیگر از مهارت‌های حسین دهلوی می‌گذارد: «آقای دهلوی مهارتی داشتند که کسان دیگر نداشتند. هیچ کدام‌شان نداشتند و آن اینکه تلفیق شعر و موسیقی‌شان خیلی خوب بود.

حتی در موسیقی غربی هم کسی این قدر تعصب ندارد. ایشان خیلی تعصب دارند نسبت به تلفیق شعر و موسیقی. قطعاتی را که آن موقع با خانم خاطره پروانه اجرا می‌کردند، خیلی عالی بود. یعنی هم ایرانی بود، هم به گوش مردم خوب می‌نشست و زیاد هم غربی نبود.»

حسین علیزاده نیز اشاره‌ای دارد به همین کتاب پیوند شعر و موسیقی آوازی: «زمانی که من هنرستان بودم، این کتاب به آن شکل کامل نشده بود، اما جزواتی بود که خود ایشان درس می‌دادند. این جزوات در مقابلِ آن شکل نگاهی بود که در تصانیف قدیمی وجود داشت.

در تصانیف قدیمی، حتی تصانیفی که عارف یا شیدا ساخته بودند، در ترکیب‌شان با موسیقی از صدا‌های اضافی مثل اُ، اَ و… استفاده می‌شود تا با وزن موسیقی جور دربیاید و وزن موسیقی به هم نخورد. بعضی موقع‌ها (البته کم‌تر) در همان آثار ممکن است آن زیر و بم و اکسنت‌هایی که در کلام هست، در موسیقی رعایت نشود.»

عارف توجیه‌پذیر

علیزاده در ادامه می‌گوید: «البته آهنگ‌هایی که عارف می‌سازد، همه چیزش توجیه‌پذیر است. چون آن دوره، این سبکی از نوشتن بود که بعضی از حروف و کلمات شکسته شود و یا تکرار شود.

ریشه‌اش مقداری هم برمی‌گردد به کسانی که روی وزنی که به وجود می‌آوردند جلو می‌رفتند و سعی می‌کردند کلمات را با آن وزن تطبیق بدهند. اگر این کلمات تطبیق پیدا نمی‌کرد، حرفی اضافه می‌کردند که در شعر نبود و فقط برای این که با آهنگ جور دربیاید، اضافه می‌شد.

در این کتاب (پیوند شعر و موسیقی آوازی) تاکید می‌شود که ما کشش‌ها را چگونه رعایت کنیم و چگونه روی زیر و بم صداها، نت‌های مناسب بگذاریم و قطعاً برای به خصوص هنرجو‌ها و دانشجو‌ها کتاب بسیار مفیدی است. ولی در عین حال باید دقت کرد که مقید نشد. یعنی شما وقتی اثری خلق می‌کنید، لازم نیست خیلی با قاعده جلو بروید.

به این معنا که در خیلی از جاها، آدم چیز‌هایی را در کلام می‌شکند یا موسیقی را تغییر می‌دهد. این قاعده‌ها بیشتر مربوط به زمانی است که ما در یک قالب ریتم بخواهیم گیر کنیم و نخواهیم آن را تغییر بدهیم. در گذشته این‌طور بود و به خصوص ریتم‌های مختلط یا لنگ یا ریتم‌های ترکیب شده از میزان‌های مختلف، خیلی (آن‌چنان‌که در موسیقی‌های محلی و موسیقی قدیم ما بوده) متداول نبود و ما می‌بینیم که ریتم در موسیقی ایران خیلی محدود می‌شود.»

محدودیت ریتم

حسین علیزاده می‌افزاید ««در نگاهی که ما کلمات را فقط در قالب کشش خود کلمات ببینیم، خیلی وقت‌ها ریتم خیلی محدود می‌شود. مثلاً در آهنگ‌هایی که الان روی شعر‌های مولانا ساخته می‌شود، اغلب می‌بینید که نغمه‌ساز کار بخصوصی نمی‌کند، یعنی همان وزن و زیر و بمی که در شعر هست، در ملودی هم می‌آید.

در حالی که در موارد خیلی زیادی، اگر آهنگ‌ساز بخواهد سعی کند، می‌تواند آن وزن را به‌هم بریزد. در هر صورت پایه‌های اصلی را می‌توان از این کتاب فراگرفت، ولی قطعاً به گسترش بیشتر و شاید جلد دوم و سوم این کتاب هم احتیاج باشد.

یکی دیگر از کار‌های حسین دهلوی به کارگیری ساز‌های مضرابی سنتی در کنار ساز‌های زهی و بادی در ارکستر است. بعضی معتقدند که این کار به گسترش موسیقی ملی ما یاری رسانده است. علی رهبری ضمن زیبا دانستن این کار، آن را کمکی به نوآوری در موسیقی سنتی نمی‌داند: «من فکر می‌کنم در هر صورتش کار جالبی بود.

برای اینکه در ارکستر صبا که ما می‌زدیم، آقای ظریف تار می‌زدند، حتی اگر لازم بود، آقای تهرانی را می‌آوردند و ضرب هم می‌زدند و خانم ارفع اطرایی سنتور می‌زدند. خب این از کار‌های خیلی قشنگ بود. البته باید بگویم که فقط آقای دهلوی نبودند که این کار را کردند. قبل از ایشان هم ساز‌های غربی را با ساز‌های ملی قاطی کرده بودند. ولی آقای دهلوی خیلی جدی گرفتند.»

آیا از ملال و تکرار موسیقی سنتی هم کاست؟ علی رهبری در پاسخ می‌گوید: «با تمام علاقه‌ای که به آقای دهلوی دارم و احترامی که برای‌شان قائلم، من فکر نمی‌کنم که این کار به موسیقی سنتی ایرانی کمکی کرده باشد. موسیقی سنتی در ایران یک موسیقی موزه‌ای‌ست، که آن را گرفته‌اند و هی تکرار می‌کنند. آقای دهلوی می‌خواستند نوآوری کنند. با آن تار و سنتور و حس ایرانی‌شان، طوری بنویسند که با ارکستر بشود اجرا کرد.

ارکستر هم یک چیز اروپایی‌ست، یعنی موسیقی غربی‌ست. بدون هارمونی نمی‌توانستند این کار را انجام دهند. آقای دهلوی سعی‌شان این بود که در ضمن چند صدایی کردن موسیقی که آقای معروفی و کسان دیگرهم همزمان با ایشان در رادیو انجام می‌دادند، در سطح کمی بالاتری این کار را انجام بدهند. ولی فکر نمی‌کنم ارتباط مستقیمی به موسیقی سنتی داشته باشد.»

حسین دهلوی در مورد چند صدائی کردن موسیقی ایرانی می‌گوید: «باید آگاهانه عمل کرد و از ترکیبات خشن در چند صدائی کردن موسیقی ملی پرهیز داشت. نباید گذاشت محتوای موسیقی ملی زیر تاثیر کاربرد عوامل تکنیکی قرار گیرد.»

حسین علیزاده به کارگیری این گونه ساز‌ها را در کنار هم به زمان کلنل وزیری باز می‌گرداند و از جهانی شدن این فوت‌وفن‌ها می‌گوید: «ساز‌های مضرابی را ایشان بعد از انقلاب به کار گرفتند. من فکر می‌کنم اکثر موسیقی‌دان‌ها ساز را وسیله می‌دانند.

در سازمان یک ارکستر ساز‌های مختلفی از زیر و بم و بادی و زهی و کوبه‌ای وجود دارد. از آن‌جا که باید ترکیب یا حس ایرانی موسیقی حفظ بشود و بشود برای این ارکستر قطعاتی نوشت که صدای موسیقی ایرانی هم از آن بیرون بیاید، به‌طبع با ساز‌های ایرانی هم ترکیب می‌شده است.»

نمونه‌هایی از آن، از قبل از انقلاب، در کار‌های وزیری، بعداً در ارکستر گل‌ها و در آثار خود آقای دهلوی و از این دست به کار گرفته شده است. در واقع، چون برای ارکستری کردن موسیقی ایرانی، ساز‌های سنتی به تنهایی جواب‌گو نبودند، ساز‌های سنتی به عنوان سمبل موسیقی ایرانی در این ارکستر‌ها به کار گرفته می‌شدند.

یعنی از این طریق دست آهنگ‌ساز باز می‌شد که برای ارکستر بتواند بنویسد. البته بعداً در همه‌ی دنیا این کار متداول شد. حتی ارکستر‌های سمفونیک ترکیبی شدند از ساز‌های سنتی هر کشوری با دیگر سازها. مثلاً ژاپنی‌ها، چینی‌ها، عرب‌ها، ترک‌ها، با ترکیبی از ساز‌های ملی خودشان و ارکستر سمفونیک قطعاتی نوشتند. می‌توان گفت این اتفاق از پنجاه سال پیش، یواش یواش در همه جای دنیا افتاد.

قصه بیژن و منیژه شاهنامه، الهام‌بخش حسین دهلوی برای آهنگی است که به صورت باله در تالار رودکی با رقص هایده چنگیزیان به اجرا درآمد. اپرای خسرو و شیرین نیز در تالار صحنه‌ای شد. دهلوی بر آن بود که این هنر‌های غربی را با رنگ و بوی ایرانی به اجرا درآورد.ولی آیا موفقیتی هم در این زمینه به دست آورد؟

رهبری در این ارتباط می‌گوید: «رنگ و بوی ایرانی هنوز مشخص نیست که کدام است. چون رنگ و بوی ایرانی که موسیقی سنتی می‌گوید که اصلاً باید به یک صورت دیگر درآورد، نه به صورت اپرا. آقای احمد پژمان از اولین کسانی بودند که واقعاً اپرای ایرانی نوشتند. ایشان هم سعی کردند که اپراشان خیلی ایرانی‌تر باشد.

GIF

ولی خُب اپرا یک هنر اروپایی‌ست، یک هنر غربی‌ست، نه تعزیه‌خوانی. هر چقدر هم آدم از آن دربرود، بالاخره آخرش غربی صدا می‌کند. فکر می‌کنم که نمی‌شود راجع به قطعات و کار‌های آقای دهلوی به‌خصوص راجع به اپرا صحبت کرد، برای اینکه آقای دهلوی بدشانسی آوردند. آقای دهلوی دیر شروع کردند به اپرا نوشتن و، چون دیر شروع کردند، افتاد به انقلاب.»

دهلوی زمانی برای ادامه تحصیل راهی اروپا می‌شود که شاگردانش سال‌ها پیش از او همین راه را انتخاب کرده بودند.

رهبری خاطرنشان می‌سازد: «یادم هست آن موقع من وین زندگی می‌کردم که ایشان آمدند اینجا درس بخوانند و آن اپرا‌ها را هم در حقیقت اینجا شروع کردند به نوشتن با همکاری آقای داوید و این‌ها. آقای دهلوی یک سبکی دارند که سبک مردم‌پسند نیست.

مثلاً آقای سنجری که واقعاً آهنگساز بزرگی هم نبودند، یک قطعه نوشتند به نام «رقص دایره». خُب این مردم‌پسند است و همه گوش می‌کنند و خوش‌شان می‌آید. یا کسان دیگر.

ولی قطعات آقای دهلوی حتی آن قطعات قدیمی‌شان یک سطح بالاتر از ارکستر گل‌ها بود. حتی گل‌ها درست مثل موسیقی سنتی در ایران خیلی محبوب نیست.

یعنی اگر شما امروز حتی موسیقی سنتی را با این سطح عالی که این همه نوازنده دارد مثل آقای علیزاده، (هیچ وقت در تاریخ ایران به این خوبی نوازنده نداشتیم. حرف زیاد می‌زنند، ولی حقیقت ندارد. قدیم به این خوبی نمی‌زدند)، ولی با وجود این مردمی نیست.»

دهلوی و پسند روشنفکران

رهبری معتقد است: «آقای دهلوی راهی که رفتند، بیشتر به درد انتلکتوئل‌های ایرانی می‌خورد. ارکستر گل‌ها وقتی که ما بچه بودیم، مال عوام نبود. به برنامه‌ی گل‌های رادیو یک عده به‌خصوصی که سطح‌شان یک خرده بالاتر از افراد معمولی بود گوش می‌کردند.

آقای دهلوی یک کمی سطح‌اش بالاتر از آن گلهاست. این است که به همین دلیل علاقمندانش هم محدودتر می‌شود که بعد آقای حنانه و دیگران می‌آیند که آن‌ها را دیگر اصلاً مردم معمولی نمی‌شناختند.»

انقلاب که شد کار موسیقی هم به پایان رسید. نه تنها قطعات روشنفکرانه پسند جایی برای پخش و نشر نداشتند، که موسیقی مردمی هم به گوش‌ها نمی‌رسید.

هومن دهلوی از حال و هوای آن روزگار می‌گوید: «در آن زمان، من خیلی بچه بودم. یادم هست که هنرستان چند سالی تعطیل شده بود و دوباره باز شد. در این مدت دوستان‌مان و هنرمندان دیگر خیلی مراجعه می‌کردند و فکر می‌کردند که شاید پدر کاری از دستش بربیاید. یادم هست که از دانشجویان رشته‌ی موسیقی در دانشگاه تهران خواسته بودند که به رشته‌های دیگر (مثلاً روان‌پزشکی) بروند.

من خودم هم بعد از دوره‌ی راهنمایی می‌خواستم به هنرستان موسیقی بروم. ولی هنرستان تازه باز شده بود، خیلی بلاتکلیف بود و معلم خوب نداشت. به همین دلیل، چون از طرفی علاقه‌ای هم به رشته‌های تصویری داشتم، پدر مرا به هنرستان تجسمی برد و آن‌جا امتحانی از من گرفتند.

البته خیلی جالب بود که خیلی از کارهای‌ام زمینه‌ی موسیقیایی داشت و با عکس آهنگ‌ساز‌ها یا با ترکیب نت‌ها، کار‌هایی می‌کشیدم و به درودیوار می‌زدم. این است که پدر که دیدند من این گرایش را دارم، مرا به هنرستان تجسمی بردند و من آ‌ن‌جا تحصیل کردم و رشته‌ی گرافیک خواندم. ولی به طور آزاد، هم پیانو و هم ویولن و هم درس‌های هارمونی را جدا می‌خواندم.»

در چنین شرایطی بود که کار نوشتن اپرای مانی و مانا به پایان می‌رسد. حسین دهلوی سال‌ها زحمت کشیده بود تا شاهد صحنه‌ای شدن این اپرا باشد. اما از اجرا خبری نبود. حسین علیزاده ضمن تاکید بر موفقیت همه آفریده‌های حسین دهلوی می‌گوید: «در مورد اپرای آخر، نوشتن آن مصادف شد با انقلاب و این اپرا اجرا نشد.

متأسفانه آقای دهلوی خیلی خیلی دل‌خوش بودند که این کار اجرا بشود و از اجرا نشدن آن دچار افسردگی بدی شدند. سالیان سال منتظر بودند و بالاخره آن‌طور که باید اجرا نشد. در آخرین مصاحبه‌ای هم که با ایشان انجام شد، گفتند: «هنوز دوست دارم تا زنده هستم، این اپرا اجرا بشود» …

علی رهبری از آغاز نوشتن اپرای مانی و مانا در جریان کار بوده است: «حتی آقای خاتمی هم به ایشان قول داده بودند که ما به شما کمک می‌کنیم، چون «مانی و مانا» برای بچه‌ها نوشته شده، اجرا شود. شنیده بودم آقای خاتمی جلو چندین نفر قول داده بودند که اجرا می‌کنیم و نکردند. راستش سال ۲۰۰۰ من رئیس انتشارات موسیقی “کوخ اینترنشنال” بودم.

آن موقع امکانات زیادی داشتم. بودجه‌ای برای این کار در نظر گرفتم تا ایشان با پسرشان تشریف بیآورند به “براتیسلاوا”، تا با ارکستر فیلارمونیک ما این قطعه را بدون خواننده ضبط کنیم. ایشان خیلی خوشحال شدند. آن موقع حدود ۲۰ هزار یورو برای ایشان بودجه‌ای از اینجا گرفتم. ایشان ۱۰ روزی هم آمدند اینجا و خیلی هم خوشحال بودند.

آقای خاتمی هم در ایران، به ایشان امید‌هایی داده بود، قرار ما این شد که بروند ایران، چندماهی آنجا صدای خواننده‌های فارسی را روی این قطعه بگذارند، بفرستند اینجا. ولی متأسفانه آقای دهلوی رفتند و یکسال شد دوسال، و سه سال و آخرش به‌جایی رسید که در واقع به هیچ جایی نرسید در ایران.»

رهبری علت عدم اجرای آن را استفاده از صدای زن می‌داند، که در واقع یکی از نقش‌های اصلی اپراست و قابل صرفنظر کردن نیست: «چون صدای زن داشت، متأسفانه هنوز که هنوز است مشکل دارد.

ضمناً باید بگویم که این اپرا آقای دهلوی را، به‌قول حالا مادرم، بیچاره‌شان کرد. یعنی زمین‌گیرشان کرد. می‌دانید آهنگساز‌ها آدم‌هایی استثنایی‌اند. آد‌مهایی مثل آقای دهلوی در زمان آقای خاتمی، که البته بعدش هم در زمان آقای احمدی‌نژاد… یعنی ۱۶ سال از عمر ایشان به هدر رفت.

دپرسیون از همان جا شروع شد. ولی خُب متاسفانه در ایران اصلاً به فکرشان نبودند و همان طور که گفتم وزرایی که سر کار آمدند یا معاونین‌شان آن قدر آدم‌های ناوارد و پرتی بودند که این طور افرادی که خیلی هم زیاد نیستند در ایران، نه تنها بهشان نرسیدند، بلکه نابودشان هم کردند.»

نوشتن اپرا بر روی یک قصه ایرانی کار چندان راحتی نیست. حسین دهلوی این کار مهم را به انجام رسانید. اما آیا دو اپرای او با معیار‌های بین‌المللی هم سازگاری داشت؟

هومن دهلوی در پاسخ می‌گوید: «از “خسرو و شیرین” فقط یک ضبط قدیمی وجود دارد که آن هم به صورت کامل نیست، اما “بیژن و منیژه” و “مانا و مانی” را من بیشتر شنیده‌ام و فکر می‌کنم به خصوص این دوتا کار کاملاً با استاندارد‌های موسیقی غربی قابل مقایسه‌اند. من سر ضبط “مانا و مانی” که توسط آقای علی رهبری و ارکستر براتیسلاوا انجام می‌شد حضور داشتم.

آقای پژمان هم حضور داشتند و یادم هست که آقای پژمان بعد از جلسه‌ی اول ضبط به پدر گفتند: «آقا! شما خیلی خیانت کردی به موسیقی ایران. وقتی به این خوبی موسیقی ایران را می‌توانی برای ارکستر بنویسی، کم نوشتی». دقیقاً یادم هست که با طعنه به پدر گفتند که در این زمینه خیلی کم کار کرده‌ای، باید بیشتر کار می‌کردی، چون خیلی خوب نوشته‌ای.»

علی رهبری خاطراتی هم از زمان شاگردی در هنرستان دارد: «یکی از خاطرات قشنگی که دارم این است که یک روزی ایشان دویدند و آمدند پیش من توی حیاط. گفتند آقای رهبری لطفاً تشریف بیآورید اینجا یک چیز خیلی مهمی پیش آمده.

فکر می‌کنم که ۱۶ سالم بود. گفتم چی؟ گفتند مارشال تیتو می‌آید ایران و آقای پهلبد گفته‌اند که تا دو روز دیگر یک قطعه‌ای می‌خواهند برای شش‌تا تار که در تالار رودکی بزنند و آقای احمد‌زاده هم روی آن رقص بگذارند. سه روز دیگر! گفتم یعنی چی؟ گفت رهبری تو امشب بنشین تا صبح این قطعه را بنویس.

گفتم آخر من تا حالا هیچ چیزی برای شش‌تار ننوشتم. گفتند نه نه تو می‌توانی. برو بالا بنشین توی اتاق شروع کن نوشتن. من تقریباً تا ۸ـ ۷ صبح که دوباره مدرسه شروع شد، این قطعه را تمام کردم. با آقای دهلوی رفتیم تالار رودکی. شش‌تا تار هم با خودمان بردیم. بعد خانم احمد‌زاده را آوردند که روی آن رقص بگذارند و بعدهم برای مارشال تیتو اجرا شد.»

رهبری از تنها موردی می‌گوید که به حرف استاد گوش نداده است: «یک چیز دیگری هم هست که من به حرف‌شان گوش ندادم. ما اخلاق‌مان با همدیگر خیلی فرق داشت.

وقتی تقریباً ۱۸ سالم شده بود، به من می‌گفتند که تو درآمدت خیلی زیاد شده. چه کار می‌کنی؟ گفتم راستش من همه را می‌دهم به مادرم.

گفتند نه. جمع کن. به مامان بده، ولی جمع کن. گفتم آقای دهلوی نه، من اخلاقم اصلاً این طوری نیست. حالا بعد از ۵۰ سال باید بگویم هنوز که هنوز است من همین طوری هستم.

صحنه‌ای نشدن اپرای مانی و مانا برای حسین دهلوی بیماری فراموشی را به دنبال داشت. دست‌اندرکاران و مسئولان امور در ایران، اما مراسم بزرگداشت او را پس از بیماری به فراموشی نسپردند.

حسین علیزاده، همین چند ماه پیش در مراسم بزرگداشت حسین دهلوی شرکت داشته و نزدیک‌ترین خاطره را از او دارد: «آقای دهلوی، جسماً خوشبختانه حال‌شان خوب است. فقط فراموشی دارند. یعنی ممکن است الان شما با ایشان صحبت کنید، در لحظه شما را بشناسند، ولی در جمله‌ی دوم، یادشان برود که شما کی هستید.

چند ماه پیش هم بزرگ‌داشت ایشان در خانه‌ی هنرمندان در تهران برگزار شد که اتفاقاً من هم یکی از سخنرانان بودم. خود ایشان هم در این مراسم حضور داشتند، ولی خیلی متوجه نبودند که دقیقاً چه دارد می‌گذرد. در هر صورت، ایشان روی مسئله‌ای دست گذاشتند که در این سال‌ها نشدنی بود و خیلی خودشان را با این مسئله آزار دادند.

حداقل در دو دهه‌ای که گذشت، آقای دهلوی می‌توانستند خیلی آثار خوبی را به وجود بیاورند، اگر روحیه‌شان را از دست نمی‌دادند. آدم‌ها در برابر شرایط، واکنش‌های مختلفی دارند، آقای دهلوی هم طاقت‌شان این‌قدر نبود و متاسفانه نتوانستند آن‌طور که باید، روحیه‌شان را حفظ کنند.

شاید اگر واقعاً این قطعه اجرا می‌شد، برای ایشان انگیزه می‌شد که کارشان را بیشتر ادامه بدهند. ولی حالتی که داشتند، مقداری جلوگیری کرد از کار و خلاقیت ایشان و الان دیگر قادر به کار نیستند.»

یاد یار مهربان

علیزاده در ادامه می‌گوید: «من جمله‌ای برای خاتمه‌ی ارزش‌های استاد عزیزم، دهلوی بگویم. سال‌هاست که متأسفانه آقای دهلوی روحیه‌ی کار کردن ندارند، ولی همسرشان خانم سوسن اصلانی در کنارشان هستند که خودشان هم هنرمند هستند.

ایشان واقعاً زحمت آقای دهلوی را کشیده‌اند و باید قدر ایشان را دانست که تا همین امروز هم با خیلی خیلی شرایط سخت از آقای دهلوی نگهداری کردند و کار هنری خودشان را هم ادامه داده‌اند.»

منبع: dw

بهپربارحسیندهلویروایتشاگردانشکارنامهی
دیدگاه ها (0)
دیدگاه شما